مقاله نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) در 105 صفحه ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 8,000 تومان
مقاله نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) در 105 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب:
مبحث صفحه
فصل اول: كلیات
مقدمه .....................................................................................................................
بیان مسئله................................................................................................................
اهمیت موضوع.........................................................................................................
شیوة تحقیق..............................................................................................................
محدویتها..............................................................................................................
توضیحات................................................................................................................
فصل دوم: نگاهی ادبی به سوره یوسف(ع)..................................................................
فصل سوم: خلاصه و نتیجهگیری................................................................................
منابع و مآخذ............................................................................................................
كلیات
مقدمه
بسمالله الرحمن الرحیم
«قرآن، نوری است كه خاموشی ندارد؛ چراغی است كه درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است كه ژرفای آن درك نشود، راهی است كه روندة آن گمراه نگردد، شعلهای است كه نور آن تاریك نشود، جدا كننده حق و باطلی است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است كه ستونهای آن خراب نشود، شفا دهندهای است كه بیماریهای وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است كه یاورانش شكست ندارند، و حقی است كه یاری كنندگانش مغلوب نشوند.
قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمههای دانش و دریاهای علوم است، سرچشمة عدالت و نهر جاری عدل است، پایههای اسلام و ستونهای محكم آن است ، نهرهای جاری زلال حقیقت و سرزمینهای آن است.»[1]
بار دیگر خدای مهربان را شكر میگویم كه توفیق داد تا مدتی از عمر خود را در كنار قرآن و با قرآن باشیم و خاصعانه در درگاه ربویاش مسئلت دارم كه چه در دنیا و چه در آخرت این توفیق را هرگز از من سلب ننماید و قرآن را همواره مونس و یاورم قرار دهد. مجموعة حاضر با نام «نگاهی ادبی به سورة یوسف (ع)» به عنوان پروژه تحقیقاتی پایان دوره چهار ساله تحصیل در رشته تربیت معلم قرآن كریم در دانشكده علوم قرآنی تهران، به رشتة تحریر درآمده است.
حال سؤالاتی كه مایلم پاسخ دهم یكی این است كه «چرا نگاه ادبی؟» و دیگر اینكه «چرا به سوره یوسف؟»
و اما پاسخ سؤال اول از این قرار است كه همانطور كه میدانیم، قرآن كریم به عنوان آخرین پیام مستقیم خداوند برای بندگان، تنها ریسمان استواری است كه میتوان به آن چنگ آویخت و به كمك آن، در چند روزة زندگانی دنیوی از شر شرارتهای دشمنان بشریت (شیطان و جنودش) جان سالم به در برد و در پناه رحمت الهی قرار گرفت.
كتاب مقدسی كه از آن صحبت میكنیم، مجموعهای از معانی بلند و مضامین عالی انسان سازی و هدایت آدمی به سوی رسیدن به كمال است و گویندة چنین معانی نورانی، آنها را در قالب لفظهای قابل فهم برای بشر درآورده و به او ارزانی داشته است.
برای رسیدن به هر نقطه بلندی، باید از راه مناسب آن عبور نمود. برای فتح هر قله مرتفعی باید دامنه آن كوه را پیمود. برای دستیابی به قلة مفاهیم ارزشمند قرآن نیز راه منطقی و عقلائی آن این است كه از دامنة الفاظ قران حركت نموده و آرام آرام بالا رفت تا به نتیجه مورد نظر رسید. الفاظ و عبارات قرآن به منزله پلكانی است كه بدون در نظر داشن آن، تصور رسیدن به بام رفیع مفاهیم قرآنی، ناممكن مینماید. لذا اولین گام در راه شناخت قرآن، آشنایی با الفاظ قرآن است. و این آشنایی خود مستلزم آشنایی نسبتاً كامل با زبان عربی است. چرا كه قرآن كریم «بلسانٍ عربیٍ مبینِ» آموختن این زبان و درك مقتضیات آن، یكی از ضرورتهای اجتناب ناپذیر است.
اینجانب سعی كردهام با نگاه به قرآن كریم از زوایه ادبیات، تا حدودی اولین گام خود را در راه انس با قرآن بردارم. و چنان كه ذكر شد، استدلالم این است كه چگونه میتوان ادعای «فهم» قرآن را داشت در حالیكه ذهن با فضای ادبیات عرب بیگانه باشد؟!
و این پاسخ به كسانی است كه آموختن قواعد ابتدایی زبان عربی را برای آشنایی با قرآن، امری بیهوده و راهی فرعی تصور میكنند و بدون جدی گرفتن صرف و نحو، اهتمام خویش را صرف آموختن اقوال تفسیری مفسران كردهاند. غافل از اینكه همان مفسرانی كه اینان اكنون نظراتشان را مطالعه كرده و فرا میگیرند، روزگاری با همین قواعد به ظاهر سادة اعلال ، دست و پنجه نرم كردهاند و یا اینكه مدتها از عمر خود را صرف كردهاند تا مثلاً اعراب محلی جملات را بشناسند و خلاصه هر كس در رابطه با علوم مختلف قرآنی، به نوعی صاحب نظر شده است، مطمئناً زمانی در قواعد ادبیات و بلاغت عربی، استخوان خرد كرده است.
و اما پاسخ سؤال دوم:
انگیزههای انتخاب سورة یوسف را در چند مورد میتوانم بیان كنم:
اولاً: راهنمایی استاد گرامیام به این سوره برای كاركردن، یكی از عوامل انتخاب آن ثالنیاً این سوره شامل یكی از زیباترین قصههای قرآن و یكی از زیباترین شیوههای قصهگویی است. و قرار گرفتن (بیش از پیش) در جریان داستان حضرت یوسف (ع) خود یكی از انگیزههای انتخاب این سوره بود.
ثالثاً: به نظرم رسید كه حجم این سوره با نوع فعالیت بنده كه در حد یك پروژه تحقیقات است (و نه بیشتر)، متناسب است. به این معنی كه آیاتش نه چندان زیاد است كه عملاً نتوان آنها را مورد برررسی قرار داد و نه چندان كم است كه پرداختن به آن، كمتر از حد انتظار باشد،
بیان مسئله و اهمیت موضوع:
چنان كه ذكر شد، مسئله اصلی و مهم در انجام این تحقیق، چیزی نبوده است جز آشنایی بیشتر با فضای ادبیاتی بخشی از قرآن. از سوی دیگر، به نظر میرسد مطالب گذشته قدری اهمیت موضوع را روشن كرده باشد. با اینحال در اینجا در مقام بیان اهمیت پرداختن به ادبیات قرآن، مقدمتاً عرض میكنم كه پرودگار قادر سبحان، به موجودات این عالم، هستی بخشیده است و در این میان افراد بشر را به داشتن قوة ادراك و تعقل بر دیگر موجودات برتری داده و آنها را به داشتن قدرت اراده و انتخاب گرامی داشته است. و باز از روی مهربانی، برای هدایت انسا، هادیان و راهنمایانی از جانب خود، به سوی او گسیل داشته است. و معجزة جاویدان آخرین فرستادة خود را كتاب قرار داده است كه «تبیاناً لكلّ شیء» است. حال این ما و این قرآن. در شرایطی كه اتمام دورة امتحان و آزمایش ما معلوم نیست و نمیدانیم چه زمانی این اختیار و قدرت انتخاب از ما سلب خواهد شد و در حالیكه شیطان و مزدورانش دست به دست هم دادهاند تا تكتك افراد بشر را از صراط مستقیم خارج نمایند و آنها را تا ابد زبان كار سازند، در عین حال، با دانستن این مطلب كه تنها راه بشریت تمسك به قرآن و همچنین قرآنهای ناطق: اهل بیت علیهم السلام) میباشد، به نظر شما آیا در روی این كره خاكی كاری مهمتر از پرداختن به قرآن و اهتمام به فهم معانی آن كه مؤثرترین كار در جهت عمل به مضامین عالی آن است، وجود خواهد داشت؟ و آیا (چنان كه ذكر شد) این مقصود جز در سایة همت به قرار گرفتن در فضای زبان عربی میسر است؟ اگر پاسخ این سؤالات منفی است، پس به روشین مشخص است كه دست كم یكی از مهمترین موضوعاتی كه جا دارد تا مورد بررسی قرار گیرد، پرداختن به ادبیات قرآن كریم است. و خدا را شاكریم كه اكنون چنین توفیقی را به ما ارزانی داشته است هر چند كار ما بسیار كوچك است اما به هر حال از «هیچ» بهتر است.
مسئله دیگری كه علاه داشتم در ضمن انجام تحقیق به آن پرداخته شود، دربارة اعجاز قرآن، خصوصاً اعجاز لفظی آن بود.به این صورت كه معجزة هر پیامبری، آنگاه ارزش و اهمیت مییابد كه در میان امت آن پیامبر، پرداختن به آن كار، امری عادی و رایج باشد و متخصصان زیادی در آن زمینه در جامعه فعالیت كنند و آن گاه كه معجزه بر آنها وارد میشوند به مصداق این ضربالمثل كه : «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری» بتوانند به آسانی میان فعالیت بشری و امر مافوق بشری تفاوت قائل شوند و اقرار به نبوت آن پیامبر الهی نمایند.[2] چنانكه قرآن كریم نیز در میان ادیبان و شاعرانی ظهور كرد كه خود سرآمد فضاهای عرب بودند و با اینحال به اعجاز قرآن و عجز خود از آوردن مثل آن اعتراف كردند. ما نیز امت پیامبر هستم . و حق داریم كه اعجاز قرآن را درك كنیم. لذا قصد داشتم این سؤال را مطرح كنم كه آیا بررسی نكات ادبی و خصوصاً نكات بلاغی آیات قرآن، میتواند ما را در جهت رسیدن به درك اعجاز قرآن یاری كند یا خیر؟
همچنین فرضیهای كه قصد داشتم مطرح شود این بود كه میتوان اعجاز قرآن را درك نمود». اما پس از مدتی دریافتم كه پرداختن به این سؤال از حوصله زمانی این تحقیق خارج است و نیاز به كار بیشتر و جدیتر دارد. لذا فعلاً از پرداختن به منصرف شدم و آن را به زمانی دیگر» (اٍن شاءالله نه چندان دور) موكول نمودم.
شیوه انجام تحقیق:
شیوه این تحقیق بصورت مطالعه كتابخانهای و تحقیق در میان مطالب كتبی میباشد. در انجام این كار، ابتدا حضور آیات سوره یوسف در كتابهایی همچون «اتقان» و « مغنی الادیه» مورد بررسی قرار گرفت. همچنین از تفاسیر ادبی چون «كشاف» و «جوامع الجامع، مطالبی بصورت فیش برداری تهیه شد. نیز از تفسیر المیزان، مطالب ادبی استخراج گردید. سپس این مطالب در متن اصلی تحقیق مورد استفاده قرار گرفت.
محدودیتها:
یكی از بزرگترین مشكلات این كار، كمبود محسوس منابع است. كه به خودی خود میتواند باعث عدم تنوع در بیان اقوال و نظرات شده و از كیفیت تحقیق بكاهد. مسئله دیگر این است كه در همان منابع موجود هم، گاه یك عبارت عیناً در چندین كتاب مختلف تكرار میگردد و حتی مثالها بصورت مشترك جلوه میكند كه عملاً باعث میشود تا مثلاً از بین دو یا سه منبع مختلف، تنها یكی مورد استفاده قرار گیرد.
مسئله دیگر (كه البته كاملاً شخصی میباشد) مسئلة ضیق وقت بود كه به نوبه خود باعث افت كیفیت گردید.
توضیحات:
لازم میدانم پیش از ورود به متن آیات، چند مورد را در خصوص نحوه انجام كار بیان كنم.
الف) آیات:
در هر بخش سعی شده است كه آیات مرتبط با هم از جهت معنایی، در كنار هم آورده شوند. تا ارتباط معنایی بین آیات حفظ شده و تحت الشعاع امور دیگر قرار نگیرد. البته در هر بخش بین یك تا سه آیه وجود دارد و از سه آیه بیشتر آورده نشده است تا باعث طولانی شدن آن قسمت و خستگی خواننده نشود.
ب) ترجمه:
در ترجمة آیات، از ترجمة آیتالله مكارم شیرازی استفاده شده است. نكتة قابل ذكر اینكه هیج یك از پرانتزهایی كه در متن اصلی ترجمه آیت الله مكارم شیرازی وجود دارد و جداكننده قسمتهای تفسیری از ترجمه لفظ آیه میباشد، در اینجا گذاشته نشده است. این كار به این دلیل انجام شده كه خواندن ترجمة آیات، بدون تكلف و با راحتی صورت پذیرد.
ج) شرح لغات:
در قسمت شرح لغات، با راهنمایی استاد محترم راهنما، به یكی دو مورد از لغات مشكلتر، اكتفا شده است و چه بسا آیاتی كه نیازی به شرح لغات نداشتند، وجود دارند.
د) اعراب:
در این قسمت نیز مانند قسمت قبل فقط به موارد «مشكلتر» پرداخته شده است. در كل برای بالارفتن بهرهوری، فرض شده كه خوانندة محترم دست كم با قواعد ابتدائی آشنایی مختصری دارد. لذا از بیان توضیحات اضافه خودداری شده است.
هـ) نكات ادبیات و بلاغی:
برای هر قسمت، چنانچه مطلب قابل ذكری وجود داشته باشد، آنهم به نحوی كه بتوان آن را به یكی از منابعی كه در دسترس بوده، استناد داد، آن مطلب با استناد به همان منبع ذكر شده است این مجموعه، بطور كلی آمیختهای است كه توضیحات عربی و فارسی ( آنچنان كه با سلیقه شخصی و ذائقه نویسنده سازگاری داشته است) و امیدوارم كه مورد استفاده یكایك عزیزان خواننده قرار گیرد.
درجاتٍ:[3]
ظرف مكان، متعلق به نرفع
مفعول مطلق نائب از مصدر: نرفع رفعاً متكناً.
قالوا أن سیرق فقد سرق أخ له من قبل فأسرّها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم قال أنتم شرّ مكاناّ والله أعمل بما تصفون (77) قالوا یا أیها العزیز أنّ له أباً شیخاً كبیراً فخذ أحدنا مكانه أذّا نرئك من المحسنین (78) قال معاذالله أن ژتأخذ ألاّ من وجدنا متاعنا عنده أنّا أذاً لظالمون(79)
ترجمه: برادران گفتند: اگر او- بنیامین- دزدی كند، جای تعجب نیست، برادرش یوسف نیز قبل از او دزی كرد. یوسف سخت ناراحت شد و این ناراحتی را در درون خود پنهان داشت و برای آنها آشمار نكرد. همچنین اندازه گفت: شما از دیدگاه من از نظر منزلت، بدترین مردمید و خدا از آنچه توصیف می كنید آگاهتر است. (77) گفتند: ای عزیز! او پدر پیری دارد كه سخت ناراحت میشود. یكی از ما را به جای او بگیرد. ما تورا از نیكوكاران میبینیم . (78) گفت: پناه بر خدا كه ما غیر از آن كس كه متاع خوند را نزد او یافتهایم بگیریم. درآن صورت ، از ظالهان خواهیم بود. (79)
اعراب: أن یسرق….: اِن حرف شرط جازم فعلین است. . «یسرق» ، فعل شرط و مجزوم به أن شرطیه میباشد. و اما جواب شرط: همانطور كه میدانیم، در شر، بحث سبب و مسببّ مطرح است. یعنی جزای شرط باید مسبب از فعل شرط باشد. مثلاً گفته میشود : اگر او دزدی كند. تنبیهش میكنیم. در این جمله چنانكه میبینید، جمله «تنبیهش میكنیم» مسبب از دزدی كردن است. به عبارت دیگر «دزدی كردن» سببی است برای «مورد تنبیه واقع شدن» . اما است، چنین ارتباط علت و معلولی دیه نمیشود.لذا علیرغم اینكه برخی از ادبا خود جملة «فقد سرق…..» را جزای شرط گرفتهاند[4]، به نظر میرسد باید چیزی در تقدیر گرفته شود. مثلاً گفته شود: «اگر او دزدی كند، جای تعجب نیست چرا كه برادرش هم قبل از او دزدی كرد». چنانكه در ترجمه ذكر شده از آیه نیز این مطلب روشن است.
فأسترها: در اینجا فنی وجود دارد كه ادیبان از آن به عنوان «اضما علی شریطة التفسیر» یاد میكنند. یعنی چیزی اول بصورت مبهم و فقط با ذكر یك ضمیر آورده شود و سپس با عبارتی كه ذكر میشود، ابهام آن ضمیر بر طرف شده و منظور از آن مشخص شود.
بنابراین، تقسیر«ها» در فعل «فأسرها» جمله «انتم شرمكاناً» میباشد. و این ضمیر به این دلیل مؤنث آورده شده كه لفظ «جمله» مؤنث میباشد. مانند این است كه گفته شود: فأسر الجملة التای هی قوله انتم شرمكاناً»[5]
ابن مسعود، این كلمه را به جای «فاسرها» «فأسرّها» و فأسرّه» خوانده است. كه معلوم میشود به جای «حمله» ارادة «قول» یا «كلام» كرده است.[6]
برخی نیز معتقدند ضمیر «ها» به «نسبت سرقت دادن برادران به یوسف» برمیگردد.[7]
برخی نیز معتقدند كه در كلام، تقدیم و تأخیری صورت گرفته است: یعنی اصل آن چنین بودن: «قال می نفسه انتم شر مكاناً و أسرها» یعنی این كلمه را پنهان كرد.[8]
قال انتم شرمكاناً : استیناف بیانی.[9]
بدل از جمله «فأسرّها».[10]
مكانه[11]: مفعول دوم برای فعل امر «خذ» به تضمین معنای «اجعل»
ظرف و متعلق به فعل «خذ»
أن نأخذ: مصدر مؤول مجرور به حرف جر «من» متعلق به عامل مفعول مطلق «معاذ» یعنی ممكن است چنین چیزی باشد: أعوذبالله معاذاً من أن نأخذ (مِن أخذنا غیرً من وجدنا… )
نكتة قابل ذكر اینكه در زبان عربی، حذف حرف جر قبل از «أن» و «أن» قیاسی است.
الاّ من: استنثنای مفرغ، بنابراین مستثنی به خواهش عامل، اعراب میگیرد. و در اینجا كلمة «من» لفظاً مبنی بر سكون، و محلاً منصوب، مفعول به برای «نأخذ» میباشد.
توضیح: استثنای مفرغ،آن است كه مستنثنی در كلام ذكر نشده باشد. و در اینجا شاید منظور چنین باشد: «معاذالله أن نأخذ شخصاً أو فرداً غیرَ من وجدنا…. »
فلمّا استیئسوا منه خلصوا نجیاّ قال كبیر هم إلم تعلموا أن أباكم قد أخذ علیمك موثقا من الله ومن قبل ما فرّطتم فی یوسف فلن ابوح الأرض حتیّ یأذن لی أبی أو یحكم الله لی و هو خیر الحاكمین(80).
ترجمه: هنگامی كه برادران ا زاون مأیوس شدند، به كناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند. برادر بزرگشان گفت: آیا نمیدانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته، و پیش از این درباره یوسف كوتاهی كردید؟ من از این سرزمین حركت نمیكنم تاپدرم به من اجازه دهد. یا خدا درباره من داوری كند. كه او بهترین حكم كنندگان است. (80).
شرح لغات:
استیأسوا: «»یئسوا. و زیادة المسین و المَاء فی المبالغة. نحو استعصم[12]».
«الیأس: قطع الطمع من الامر».[13]
خلصوا: «اعتزلو و انفردوا عن الناس خالصین لایخالطهم سواهم».[14]
نجیّاً: « النجی مصدر بمعنی التناجی كما قیل «و اذهم نجوی» تنزیلاً للمصدر منزلةالوصف. أو قوماً نجیّلً أی مناجیاً لمناجات بعضهم بعضاً»[15]
«نجی به معنای كسی است كه آهسته و در گوشی حرف بزند. كه هم وصف مفرد می شود، مثل «و قربناة نجیاً» و هم وصف جمع، مثل اینجا. زیرا اصل كلمة مصدر است كه صفت واقع میشود.»[16]
لن أبرحً: «بَرحَ براحاَ به معنی دور شدن انسان از موضع خود میباشد».[17]
اعراب:
نجیاً: حال از فاعل «خلصوا» یعنی «واوا». این لغت، مفردی است در موضع جمع مانند: ثم نخرجكم طفلاً. [18] و[19]
و من قبل ما فرطتم فی یوسف:
«ما»:[20]
زائده[21] - «من قبل» متعلق به فرطتم - فرطتم من قبل.
مصدریه مرقوع ومبتدا/ من قبل: خبر- نفریطكم فی یوسف من قبل.
منصوب، عطف برمعمول «تعلموا» - الم تعلموا أخذَ
الیكم … و تفریًطًكم من قبل فی یوسف.
منصوب، معطوف بر اسم أن خبر: فی یوسف
خبر: من قبل.
موصوله[22]: مرفوع و مبتدا.
أرجعوا ألی أبیكم فقولوا یا أبانا أن ابنك سرق و ما شهدنا ألا بما علمنا و ما كناً للغیب حافظین (81) و سئل القریة البتی كنا فیها و العیر التی أقبلنا فیها و أنا لصادقون (82) قال بل سؤلت لكم افنسكم أمراً فصبر جمیل عسی الله أن یأتینی بهم جمعیا أنّه هو العلیم الحكیم (83).
ترجمه :شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر جان! پسرت دزدی كرد وما جز به آنچه میدانستیم گواهی ندادیم و ما از غیب آگاه نبودیم. (81) و اگر اطمینان نداری از آن شهر كه در آن بودیم سؤال كن و نیز از آن قافله كه با آن آمدیم، بپرس. ومادر گفتار خود، صادق هستیم. (82) یعقوب گفت: هوای نفس شما، مسئله را چنین در نظرتان آراسته است. من صبر میكنم، صبری زیبا و خالی از كفران. امیدوارم خدواند همه آنها را به من بازگرداند، چرا كه او دانا و حكیم است. (83)
شرح لغات:
بل سوّلت: «بل» حرف اضراب است و برای اینكه معنی اضرابش صحیح باشد، میبایست جملهای در تقدیر گرفته شود و آن این است:
«لیس الأسر كما اخبرتم حقیقةً بل سوّلت لكم….»[23]
اعراب:
فصبر جمیل: مراجعه كنید به آیه 18.
أن یأتینی: مصدر مؤوّل، محلاً منصوب، خبر «عسی»
جمیعاً: حال از ضمیر «هم» در «مبهم».
و تولی عنهم وقال یا أسفی علی سویف و ابیضت عیناه من الحزن قهو كظیم (84) قالو تالله تفتؤا تذكر یوسف حتیّ تكون مرضاً أو تكون من الهالكین (85) قال أنّما اشكوا بثیّ و حزنی ألی الله و أعلم من الله ما لاتعلمون (83)
ترجمه: و از آنها روی برگرداند و گفت: وا اسفا بر یوسف! و چشمن او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فر میبرد و هزگر كفران نمیگرد. (84) گفتند: به خدا تو آنقدر یاد یوسف میكنی تا در آستانه مرگقرار گیری، یا هلاك گردی. (85) گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم و شكایت نزد او میبرم. و از خدا چیزهایی میدانم كه شما نمیدانید. (86).
شرح لغات:
«تولّی: أغرَضَ / أسف: أشد الحزن و الحسرة/ تفتؤا: ای لاتفتؤا و
معناه: لاتزال/ حرضاً: مشفیاً علی الهلاك/ بثّ: اصعب الهمّ الذی لا یصبر علیه صاحبه فیبشّه الی الناس ای ینشره».[24]
اعراب:
علی یوسف: متعلق به أسفی.[25]
متعلق به «یا» به گونهای كه در آن معنای «اتحسر» نهفته باشد.[26]
تفتؤا (لاتفتؤا): جواب قسم و بدون محل اعرابی.
تذكر: محلاً منصوب ، خبر «تفتؤا»
یا بنیّ اذهبو فتحسّسوا من یوسف و أخیه و لا تیئسوا من روح الله أنّه لایایئس من روح الله ألاّالقوم الكافرون (87) فلما دخلوا علیه قالو یا ایها العزیز مسّنا و أهلنا الضّرّ وجئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الكیل و تصدّق علینا أن الله یجزی المتصدّقین (88)
ترجمه: پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجو كنید و از رحمت خدا مأیوس میشوند. (87) هنگامی كه آنها بر او یوسف وارد شدند، گفتند: ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته و متاع كمی برای خرید مواد غذایی با خود آوردهایم. پیمانه را برای ما كامل كن و بر ما تصدق و بخشش نما كه خواند، بخشندگان را پاداش میدهد. (88)
قیمت فایل فقط 8,000 تومان
برچسب ها : تحقیق نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) , پروژه نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) , مقاله نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) , دانلود تحقیق نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) , نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) , نگاهی ادبی , سوره یوسف (ع)