هركس با فردی ملاقات می كند كه به طور تحمل ناپذیر خودخواه و متكبر است، افرادی كه در خیال پردازی ها نیروی خدایی مانند گم میشوند، مانند ثروت نامحدود، هوش بالا یا شهرت نابرابر به خودشان می چسبند نه تنها معتقدند كه بهتر از سایرین هستند، بلكه سایرین را نیز تحقیر و خوار می نمایند
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
فرهنگ و خودشیفتگی گرایی
مقدمه:
هركس با فردی ملاقات می كند كه به طور تحمل ناپذیر خودخواه و متكبر است، افرادی كه در خیال پردازی ها نیروی خدایی مانند گم میشوند، مانند ثروت نامحدود، هوش بالا یا شهرت نابرابر به خودشان می چسبند. نه تنها معتقدند كه بهتر از سایرین هستند، بلكه سایرین را نیز تحقیر و خوار می نمایند. آنها می درخشند و از ما این انتظار میرود كه آنها را پرستش و تماشا كنیم. برای آنها باقی ما به سادگی كارگران زنبوری هستیم كه از همه فرمانها باید اطاعت نماییم و ایده اصلی ما برای آنها ارزشمند نیست، آنها به طرح ها و تمایلات خود بسیار وابسته هستند. در تبادل افتخار رابطه با آنها، آنها معتقدند كه ما باید هر گونه نیاز آنها را پیش بینی، و آنها را از هر گونه كار دنیوی دشوار معاف سازیم و همه باید به سختی برای شناسایی ایده های روشن و مبهم آنها كار كنند. آنها از روی عادت افراد را دچار شرم ساری می كنند. خود محوری آنها موجب بی تفاوتیشان نسبت به حقوق و رفاه، سایرین و قوانین اجتماعی می شود. برای توجیه عملكردشان، آنها به طور منطقی دلایلی را ارائه می دهند كه این استعداد برتر خود و بی توجهیشان نسبت به سایرین را نشان دهند بنابراین خود را در بهترین موقعیت قرار دهند. آنها خیلی زود عصبانی و خشمناك می شوند.
چنین افرادی به عنوان شخصیت های خود شیفته شناخته می شوند كه تنها برای راحتی خود عمل می كنند و آنها احتمالاً منفورتر از همه ناهنجاریهای شخصیتی هستند. مورد Einstein را به خاطر بیاورید (901) Malcolm مشخصاً مشكلاتی داشت كه در میان آنها یك حس بزرگ نمایی و خود مهمی وجود داشت (معیار 1).
او خود را با Einstein و Salk مقایسه می كرد، افرادی كه شرافتمندانه برای رأس بودن در كل زمان رنج می بردند مانند خودم. بی شك بزرگ نمایی Malcolm بسیاری رفتارهای او را تقویت میكرد. او گستاخانه ادعا می كرد كه این مشكل شركت است و نه او، حتی اگر روابط او با مافوق ها و زیردستان مانع ادامه رابطه شود. یك فرد نرمال زمانی را صرف بازتاب رفتار خود در مواجه با یك جبهه متحد می كند و به طرز احمقانه علیرغم بازخورد منفی از بالاترها و پائین ها در سلسله مراتب سازمانی خراب عمل نمی كند.
Malcolm مشخصاً خود مهم بود كه باید علیرغم نادیده گرفتن سایرین حفظ و درك شود. بزرگنمایی او از زندگی خیالی تغذیه میكرد كه در آن اوهام روشن و موفق تشخیص داده می شدند (معیار 2). به عنوان مثال او ذكر كرد كه خود را به عنوان رئیس یك شركت جدید میبیند كه ایده های خود را وارد عمل می كند و می تواند تنها تصور كند كه موفقیت یك موضوع زمانی است به علاوه او نیازمند این خیالات بود تا از تصویر برتری حمایت كند كه مانع خروج او از میانگین بالا شود. بی شك نیاز او به این برتری شامل ارتباط با پرستشی بود كه از مادرش دریافت می كرد كه پافشاری داشت كه او كاری مهم انجام خواهد داد و روزی مهم می شود و در تاریخ بشر نام او ثبت میگردد.
Malcolm مشخصاً باهوش بود در غیر این صورت زندگیش مدتها قبل پایان می گرفت. با این حال تخمین او از توانایی ها و انتظاراتش كه سایرین باید به هر خواسته اش احترام می گذاشتند از تمایز میان واقعیت و تصور خدشه دار شده، او خبر می داد. او معتقد بود كه خاص است و البته توسط یك روانشناس تحت درمان بود زیرا تنها فردی با درجه پزشكی می توانست موقعیت او را درك كند (معیار 3). بعلاوه او خاص بود كه از روشهای جدید انجام كارها استفاده می كرد كه البته مخالف الگوهای سازمانی بود و او در مورد اثرات آن بر زندگی سایرین ناراحت نمی شد (معیار 7). به جای همدردی، Malcolm انتظار داشت كه زیر دست ها به آسانی تشخیص دهند و به طور اتوماتیك بر هوش آنها تأثیر گذارد (معیار 5). به نظر او ناراحتی در مورد زندگی سایرین بی اهمیت بود. Malcolm با ارائه چنین حسی تنها می توانست از اطرافیان خود بهره برداری كند و بارها و بارها بی شرمانه همین كار را می كند. (معیار 6)
Malcolm اغلب روش درست و مناسب سروكار داشتن با ناخشنودی افرادی كه بدبخت كرده بود را ارائه می كرد: آنها به او حسودی می كردند. دوباره آن Malcolm نبود كه مشكل داشت بلكه سایرین توانایی های او را تشخیص می دادند كه در جاده موفقیت و ثروت است و اینكه آنها چقدر تأثر آور هستند و در نتیجه موانعی را بر سر راه او می گذاشتند (معیار 8). آنها در مقایسه با او دیوانگانی بودند كه به دنبال چیزهای بهترند اما به آنچیزی كه می خواهند، نمی رسند.
با ارائه این تصاویر روشن از Malcolm اكنون در موقعیتی هستیم تا پرسش های اضافی را بپرسیم تا طرح این فصل را شكل دهیم. ابتدا طبیعی و غیرطبیعی را با هم مقایسه می كنیم و سپس در موضوع اصلی خود شیفتگی به تنوع هایی می رسیم. بعد از آن دیدگاه های روانپویشی و میان فردی و دیدگاه شناختی در رابطه با شخصیت خود شیفته توصیف می شود.
این بخش ها از هسته شخصیتی علمی است. به وسیلهی جستجوی توضیح آنچه كه در شخصیت Malcolm مشاهده می كنیم، هدف حركت فراتر از حكایت و ورود به حوزة تئوری است. همیشه تاریخ را لحظه لحظه توصیف می كنیم و به متفكران قدیمی كاری نداریم زیرا هر كدام به جنبه های متفاوت ناهنجاری توجه دارند. فرضیه های رشد نیز اغلب بررسی می شود، اما بررسی برای ناهنجاری های شخصیتی در زمان اخیر آزمایشی و تجربی است. پس از آن تركیب های زیستی روانی اجتماعی – تكامل نشان می دهد كه چگونه وجود ناهنجاری شخصیتی از قانون تكامل تبعیت می كند. همچنین مقایسه ای میان خودشیفتگی و سایر ساختارهای تئوری و بحث چگونگی گرایش و تمایل شخصیتهای خود شیفته به توسعه و ایجاد اختلال های خودمحوری وجود خواهد داشت . در نهایت ما روی چگونگی درمان اختلال از طریق روان درمانی تحقیق كردیم و دوباره مواد خود را از لحاظ رویكردهای كلاسیك در این حوزه سازماندهی نمودیم: دیدگاه های میان فردی، شناختی و روان پویشی.
از نرمال به غیرنرمال
به استثناء ظاهر آن از طریق تاریخ میان سلطنتی و توانگری، شخصیت خود شیفته به نظر می رسد تنها در اواخر قرن 20 برتر و برجسته شد. خودشیفتگی در هر فرهنگی متفاوت است (1995 ، Capponi , warren) تجربه ما از طبقات متوسط و بالاتر آمریكایی است. طبقه بندی بین المللی بیماریها، برابر بین المللی DSM-IV شامل ناهنجاری شخصیتی نبود و بیان می داشت كه این فرهنگ آمریكایی در سایر ملیت ها نفوذ نمی كند. به جای آن، خودشیفتگی ممكن است یك آسیب شناختی در ارتباط با سطوح بالاتر سلسله مراتب نیازهای مازلو باشد. افراد در ملیت های دارای امتیاز كمتر برای مثال آنقدر مشغولند كه نمی توانند بیماریها را مهار كنند و البته شاید دچار خودشیفتگی نشوند. زمانی كه نیازهای اصلی رفع شود، جستجوی خودشكوفایی وارد پیش زمینه می شود. آسیب شناختی های مربوط به آن شامل ناهنجاری شخصیتی خودشیفتگی می شود. این ریسك به نظر می رسد كه حتی در یك جامعه بزرگتر است و به فردگرای و خودبزرگ نمایی فشار می آورد مانند ایالت متحده آمریكا، بعلاوه به نظر می رسد ناهنجاری و اختلال در حرفه هایی شایع تر است كه دارای جنبه های غیرمعمول می باشند از جمله قانون، طب و علم یا آنهایی كه قدرت ستاره دارند مانند سرگرمی، ورزش و سیاست. برای بیشتر ما این عقیده فوری و بی رنگ است كه خودشیفتگی بیشتر برای مردان است (Rienzi, Forguera, Hitchcock,1995) شاید به این دلیل مردها را بیشتر برای بهره برداری مستحق می دانند. (Tschanz , Morf , Turner , 1998) ).
فرهنگ و خودشیفتگی گرایی:
بدلیل آنكه فرهنگ های فردگرایی ارزش خودشناسایی را بر گروه شناسی ترجیح می دهند، خودشیفتگی آسیب شناختی به خوبی با آن شرایط فرهنگی متناسب است. اما چگونه ممكن است آن نشأت بگیرید و در یك جامعه مجموع بیان گردد؟ در یك فرهنگ فردی، خودشیفتگی هدیه خداوند به جهان محسوب می شود. در یك جامعه هواخواه و جمعی به هر حال اصول اجتماعی در زندگی خود شیفتگی در راستای گروه ترجیح داده می شود و در دسترس عموم نیست به عنوان مثال در اسپانیا در قرن 15 ، این فرهنگ اجتماعی در ابتدا مخصوص مردان بود و ارثیه و ارزش خانوادگی محسوب می شد. پسر در حقیقت بعد از پدر دومین فرد خانواده، محسوب می شد. جای تعجب نیست كه بسیاری فاتحان اسپانیایی كه به جهان جدید وارد می شوند و در جستجوی شانس و بخت خود هستند از این قشر محسوب می گردند.
بدلیل آنكه این خود بنا بر الگوهای فرهنگی توسعه می یابد، فرد به دنبال فرم ها و شكل های مختلف خود برای توسعه در جوامع گوناگون است. Roland (1992) روی خانواده و خود – ما كه بیشتر مشخصه فرهنگ جمعی است و فردگرایی یا من – خود كه بیشتر مشخصه فرهنگ فردی است بحث كرده است. در آمریكا در یك جامعه فردگرایی، نمایش درونی خود بر فرد تأكید دارد و همچنین یك خودی با محدودیتهای خارجی كه غیرقابل نفوذ است. بنابر آن ساختارهای خود شیفتگی فردی حرمت نفس نسبتاً مستقل است (1995 وCaponi , Warren). در فرهنگ های اجتماعی مانند ژاپن، توسعه خود درونی شامل روابط جمعی احساسی است و زندگی تعاونی و متقابل است و مرز خود قابل نفوذ و در دسترس برای همهی آن هایی است كه در جمع هستند بنابر آن تركیبات خود شیفتگی ما – خود بیانگر عزت نفس حاصل از شناسایی قوی و با افتخار خانواده، گروه ها و سایرین در روابط سلسله مراتبی است. (P-80)
بعلاوه چگونگی صحبت افراد در مورد كمالات در هر فرهنگی متفاوت است. فرهنگ های فردی به فرد قدرت بیان خود و كمالات خود را می دهد. هر كس می تواند در مورد كمالات خود و حتی بزرگی خود با خلوص صحبت كند (1998 ، Stone). در فرهنگ بودایی مانند ژاپن، افراد احساسات خود را حتی اگر متضاد نیز باشد بیان می كنند. بدلیل آنكه خودشیفتگی غربی به تجلیل از خود فشار می آورد، عملكرد فرد معمولاً به خودش تنها نسبت می یابد. در فرهنگ های اجتماعی، به هر حال پیشرفت اشخاص به حمایت غیر متزلزل و پایدار گروه نسبت داده می شود.
Babe Ruth ژاپنی در موفقیت خود اعلام كرد كه پیروزی خود را مدیون راهنمایی مربی خود و تشویق طرفداران و هم تیمی های خود است. (1998 Stone,). بنابراین اگرچه تشخیص ضمنی برای نقش فردی در پیشرفت وجود دارد كه نتیجه آن در گروه نیز موثر است. بعضی نویسندگان نوع خودشیفتگی رایج در آمریكا را به عنوان خودشیفتگی خودنمایی و در ژاپن را به عنوان خودشیفتگی نهفته بیان كردند.
رابطه میان خود شیفتگی و عدم انطباق پیچیده تر از سایر ناهنجاریهای شخصیتی است. تنها یك خط مناسب، اعتماد به خود طبیعی و حس خود ارزشی مصنوعی را جدا می سازد. بدلیل آنكه خودشیفتگی گرایی به حرمت نفس مربوط است، زیاد نمی توان روی آسیب شناختی آن كار كرد. حرمت نفس ناقص بیانگر احساسات ناشایسته و بی اثر است كه هیچ ارزشی ندارد و برعكس حرمت نفس اضافی بیانگر فقدان احساس با سایرین، حس خود برتربینی و خودبینی می باشد. حرمت نفس اندك می تواند فلج كننده باشد تنها به این دلیل كه افراد نسبت به خطراتی كه حرمت نفس اندك برجای می گذارد تردید دارند. بهترین احتمال شكست به عنوان شانس دیگری را از دست دادن است. برخلاف آن افراد با خود توجهی مبتكرانه به طور نادرست معتقدند كه می توانند هر چیزی را انجام دهند و دست آوردهای آنها فراتر از ارزش واقعی آنها است. اطمینان زیادی خطرات واقعی كه برای آنها قابل اجرا است را مختومه می كند. رابطه میان حرمت نفس و آسیب شناختی شبیه نام u است. خود اعتمادی موجب می شود شما اجتماعی شوید اما خود اعتمادی بیش از حد شما را خودبین می سازد. افراد در خود شیفتگی سالم و میانه باید همدردی میان شخصی و اجتماعی را نشان دهند، یك تمایل خالص به ایده ها و احساسات سایرین و رضایت داشتن به منظور اعتراف به نقش اشخاص دیگر وقتی مسألهای رخ می دهد. (شكل 1-9).
چندین تنوع با دامنهی طبیعی در سبك خودشیفتگی ارائه می گردد و هر كدام در حیطه جنبه متفاوت الگوی نهایی است. بدلیل آنكه جامعه ما اغلب ارزش های خودشیفتگی را معتبر می كند (1978 Lasch,) بسیاری از خوانندگان جنبه هایی را در این مشخصه های خلاصه پیدا می كنند. افراد با یك سبك خود اعتمادی دارای ایمان و اعتقاد قوی هستند و معتقدند كه آنها خاص و استثناء هستند و حتی قادر به انجام كارهای بزرگ هستند. بسیاری دارای یك بینش قوی از خود به عنوان قهرمان یا فاتح یا متخصص هستند. اغلب آنها جاه طلبانه هدف خود را تشخیص می دهند. اغلب رابطهی طبیعی و اشتیاق آنها هاله ای را ایجاد می كند كه به آسانی سایرین را برای هدف خود به كار می گیرد. بیشتر اهداف آنها بالاست و برای رسیدن به موفقیت نبرد می كنند و از آن لذت می برند. آنها از در رأس بودن در بازی و در حرفه خود لذت میبرند. با آگاهی از استحكام آنها، عدالت آنها بواسطه شكی كه دارند غیرقابل لمس است. آنها انتظار دارند سایرین از خاص بودن آنها مطلع باشند و به آن ها احترام گذارند. گاهی اگر ناچیز شمرده شوند احساسات و عصبانیت خود را نشان می دهند. الگوی دفاعی و حمایتی (1994 Millon,) مشابه است، اما قویاً رقابتی و خود مطمئنی می باشد. چنین افرادی یك حس جسارت را نشان می دهند كه از یك باور غیرمتزلزل در هوش و زكاوت آنها ریشه می گیرد، جاه طلبانه، آنها به طور طبیعی نقش رهبر را فرض می كنند قاطعانه عمل می كند و از دیگران انتظار می رود تا توانایی های برتر آن ها به طور طبیعی شناسایی و تشخیص دهند. فراتر از خود اعتمادی، آنها هوشیار، باهوش و مجاب كننده هستند و دیگران را با عذر و بهانه های خود میفریبند. در این زمان ها گرچه حرمت نفس آنها ممكن است یك حس مستحق بودن ایجاد كند حسی كه خاص است و به عملكرد خاص فراتر از نقش آنها مربوط می شود.
سبك خود شیفتگی نرمال می تواند اغلب به وسیلهی آزمایش و بررسی تنوع های نرمال مشخصه های آسیب شناختی در DSM-IV مشخص گردد (1995 Sperry) این شخصیت یك حس بزرگ نمایی حرمت نفس را نشان می دهد كه انتظار هوش، توانایی و ذكاوت را دارد كه حتی در فقدان عملكرد متناسب تشخیص داده شود (معیار 1). برخلاف آن این سبك دارای حس سالم خود عزت نفسی بر اساس كامیابی های واقعی است، اما فردی كه برآورد توانایی خود را در انتهای بالای واقعیت تخمین زند شامل آن نمی گردد. در حالیكه فرد ناهنجار در خیالات خود به موفقیت نامحدود می رسد از جمله زیبایی، كمالات، هوش و قدرت (معیار 2)، آنهایی كه بیش از آنكه اعتماد داشته باشند قدرت مطلق دارند طرح های مبتدی را با توجه به هدفشان شكل می دهند. در حالیكه ناهنجارها و اشخاصی كه دارای اختلال هستند حس خاص بودن می كنند و حس پیوندجویی تنها با كسانی دارند كه همانند آن ها خاص هستند. (معیار 3)، و این سبك شخصیتی به سادگی همكاری افراد باهوش را می طلبد، بدون احساس خفت و خواری برای فردی كه با آن مواجه است. در حالیكه سبك ناهنجار به طور فعال نیازمند تحسین و نمایش از طرف دیگران است (معیار 4) سبكی موقرانه كه تعریف و تمجید كردن را بدون غرور افراطی می پذیرد. برای هر تضادی كه در بالا وجود دارد، Malcolm بیشتر به انتهای آسیب شناختی پیوستار می رسد. جدای از آن ارزش توانایی او در بالاترین حد رئالیسم، او خود را با Einstein و Salk مقایسه می كرد. در حقیقت تاریخ او بیان می دارد كه دارای اندكی كمالات واقعی است و به طور مكرر از همه شركت ها اخراج شده است.
در عوض Malcolm نیاز دارد كه از نظر خیالی موفق باشد. در حقیقت او آن را سرنوشت خود می داند. جدای از لذت بردن از همكاری با افراد باهوش، Malcolm نیازمند ارتباط با افراد هم سطح خود است. كسی كه گرفتار حس بزرگی است و به طور اتوماتیك به عنوان یك شخص پست مشخص می شود و كسی كه فاقد توانایی ضروری برای تحسین Malcolm است.
دیگر معیار تشخیص می تواند اغلب به پیوستار نرمال برگردد. در حالیكه ناهنجاری ها نیازمند درمان خاص است (معیار 5)، این سبك شخصیتی یك حس خود اعتمادی و بی تكلیفی را احساس می كند كه اغلب بیش از آنكه آن را حذف كند پرورش می دهد. در حالی كه شخص دارای اختلال از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده می كند (معیار 6)، این سبك بدون نیاز به تقاضای وقت و تلاش اضافی توانایی افرادی را كه در اطرافش هستند بازی می كند. در حالیكه شخص دارای اختلال قادر به همدلی با عواطف دیگران نیست (معیار 7). اما این سبك شخصیتی می تواند از اشتغال های ذهنی خود فاصله گیرد و نسبت به دیگران حساسیت نشان دهد. در حالیكه این افراد اغلب نسبت به كسانی كه موفق و كامیاب هستند حسودی می كنند (معیار 8). این سبك می تواند به عنوان مدل های نقش آفرین دیگران را تحسین كند. در نهایت در حالیكه فرد دارای اختلال خودبین و متكبر است (معیار 9)، این سبك خوداعتمادی است و قادر به بخشندگی و رعایت حال دیگران نیست. دوباره Malcolm بیشتر به سمت آسیب شناختی كشانده شد. برای اجرای عقاید و ایده های جدیدش Malcolm به طور اتوماتیك این انتظار را داشت كه سایرین مشخصه های او را ببینند و او را خاص بدانند و هر چیزی را كه نیاز دارد برایش برآورده سازند. در حالیكه سبك خود شیفتگی ممكن است كاركنان را به طرف هم كشاند و با ارائه اطمینان از ایده های جدید و سپس راهنمایی فعالانه به سایرین كمك شود تا بخشی از یك هدف بزرگتر را احساس كنند، اما Malcolm از تلاش و وقت زیردستان خود استفاده می كرد و تنها خدمات اندكی به ایده های آنها كه موجب موفقیت شده بود می داد. بعلاوه پای خود را در كفش دیگران می كرد و Malcolm بدون خجالت از ایده های جدید افراد استفاده می نمود. او هر گونه موفقیت را به خودش و شكست را به حسادت دیگران نسبت می داد. در نهایت در حالیكه سبك خودشیفتگی، دوستی و رفاقت را با دیگران بدون توجه به موقعیت ذهنی یا اجتماعی آنها ایجاد می كند، در عوض Malcolm به ارتباط با كسانی اصرار می ورزید كه مانند خودش دارای موهبت یا اعتبار باشند.
انواع دیگر شخصیت خودشیفتگی:
افراد كمی در زندگی واقعی وجود دارند كه به عنوان مظهر ایده ال روانشناختی انتزاعی عمل می كنند. در واقع بیشتر افراد جنبه های دو یا چند سبك شخصیتی را با هم تركیب می كنند كه البته بعضی تركیبات نسبت به سایرین رایج تر است. در حالیكه بخش بالا تضاد میان الگوهای گوناگون برای اهداف توضیحی را تشدید می سازند در این بخش ما تنوع خودشیفتگی را به تصویر می كشیم كه به عنوان ناهنجاری است كه سایر شخصیتها را تیره می سازد (شكل 2-9 را به عنوان یك خلاصهی كوتاه نگاه كنید.) موارد واقعی ممكن است یا ممكن نیست وارد یكی از این تركیبات شود.
خودشیفتگی بدون اصول یابی مسلك:
خودشیفتگی های بدون اصول یابی مسلك اعتماد به نفس خودشیفتگی را با رفتارهای جنایی متداول ضد اجتماعی آمیخته میسازند. بسیاری در جامعه موفق هستند و خود را در راستای محدودیتهای قانون حفظ می كنند. سایرین در برنامه ها و مراكز بازپروری اعتیاد برای جوانان آسیب دیده، یا زندان زندگی می كنند. در حالیكه سایرین كه بیشتر مرد هستند فرصت طلب می باشند و از دیگران برای نفع شخصی كار می كشند شارلاتان هستند و به شدت نسبت به قربانیان خود حالت اهانت بار و تنفرآمیز دارند. در حالیكه بسیاری خود شیفته ها دارای رشد نرمال فراخود هستند، خودشیفتگان بدون اصول در روشهای نفوذ اجتماعی دارای مهارت می باشند اما تعداد كمی از آن ها ممنوعیت اخلاقی درونی دارند. در عوض آنها بهترین شخصیت را به عنوان بی تربیت، شیاد و بی پروا دارند. این افراد بیش تر از آنكه استثمارگر و بی وفا باشند خود را نسبت به رفاه دیگران بی تفاوت نشان می دهند و بیشتر مایل به آسیب رسانی هستند و در مواجه با تهدیدها و عملكرد تنبیه بی باك هستند. خوشنودی و لذت انتقام اغلب با اهانت به دیگران و تسلط بر دیگران پدید می آید. لذت با جلب اعتماد افراد و سپس پشت پا زدن به آنها حاصل می گردد. نگرش آنها این است كه از آنهایی كه بتوانند به نفع خود سود می برند.
آنها (خودشیفتگان بدون اصول) به نفع شخصی خود توجه و تمركز دارند و نسبت به حقیقت بی تفاوت هستند. اگر با حقیقت مواجه شوند. تمایل دارند نگرشی از بی گناهی اثبات شده از خود نشان دهند. تا رفتار خود را در پوشش ادب انكار و پنهان كنند. اگر مشخصاً مجرم باشند، رفتاری كاملاً خونسرد از خود نشان می دهد، گویا مقصر زندانی ای است كه زودتر اقدام به دستگیری او نكرده است. كمبودهای كامیابی و بی مسئولیتی اجتماعی با خیال پردازی و تهمت گسترده و دروغهای صریح توجیه می شود. افرادی با گرایشات ضد اجتماعی بیشتر ممكن است موضع گستاخ و بی باك به خود بگیرند و تمایلات بیمارگونه خود را بروز دهند و مشكلاتی را به طور مكرر برای خانواده و نقض قانون فراهم نمایند. روابط تنها تا زمانی پایدار می باشد، شخص خود شیفته چیزی را برای بدست آوردن داشته باشد. خود محوری پایه در وجودشان بسیار قدرت دارد و مایل به بهره كشی از سایرین هستند و با بی تفاوتی كامل نسبت به نگرانی و دلواپسی ای كه ممكن است تجربه كنند یا این كه چه طور زندگیشان تحت تأثیر قرار خواهد گرفت، از زندگی خود به دور اندازند. در بسیاری روش ها، خودشیفتهی بدون اصول مشابه شخصیت نمایشی است. خود شیفتهی بدون اصول، ضعیف و آسیب پذیر را ستایش می كند و از عصبانیت و یأس آنها لذت می برد. برخلاف آنها شخصیت نمایشی به دنبال توجه و احترام افرادی هستند كه خودشیفته بدون اصول در عشق و تحسین از خود جدا كرده است.
جهت دریافت فایل فرهنگ و خودشیفتگی گرایی لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
برچسب ها : فرهنگ و خودشیفتگی گرایی , دانلود فرهنگ و خودشیفتگی گرایی , فرهنگ , خودشیفتگی گرایی , روانشناسی , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , پایان نامه , دانلود پروژه