كاشانی نه تنها یك تاز عرفان و مجمع البحرین عرفان نظری وعملی است كه پیشتر جستجوگری پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده است و آنگونه كه از مقدمه اصطلاحات الصوفیه و تنها مرجع ما نامد كاشانی به شیخ علاء الدوله سمنانی بر می آید او قبل از ورود به عرفان از فضلیات ( علم ادبی) 2 شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر وعلوم مرتبط) گرفته تا 3 اصول فقه و 4 كلام و 5 معقولا
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
عبدالرزاق کاشانی
نام ونسب كاشانی:
اهل كاشان است، نامش عبدالرزاق، كنیهاش ابوالفضل و ملقب به كمالالدین میباشد، پدرش نیزبا لقب جمالالدین و كنیه ابوالغنائم مشهور است.
تاریخ زندگی جناب عبدالرزاق بخاطر همزمانی و شباهتهای اسمی با سه عالم برجسته دیگر- دونفر هم نام ودیگری همشهری – دچار ابهامات و تناقضات زیادی گردیده است تا جائیكه از كنیه او گرفته تا محل زندگانی، نام پدر و آثار او را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این سه كه به ترتیب عبارتند از:
1- كمال الدین عبدالرزاق مشهور به (ابن فوطی) (م723 هـ ق) تراجم نگار هم عصر كاشانی و صاحب <مجمع الآداب فی معجم الالقاب> و تلخیصی ازآن بوده، پدرش احمد و شانزده سال پیشتر از كاشانی دار فانی را وداع گفته است.
2- كمال الدین عبدالرزاق سمرقندی (ت 816هـ ق م 887 هـ ق) مؤلف «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، پدرش اسحاق،ملقب به جلال الدین میباشد.( همچنانكه می بینیم نزدیك به یك قرن بعد از كاشانی می زیسته است).
3- عزالدین محمود كاشانی (م735هـ ق) صاحب دو اثر مشهور «مصباح الهدایه و مفتاح الكفایه»- كه در اصل ترجمه وتلخیص از عوارف المعارف سهروردی است – و شرح عالمانه وادیبانه تائیه ابن فارض مشهور به «كشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» میباشد.
این همعصر وهمشهری ملا عبدالرزاق – همچون او – در عرفان عملی و نظری تبحر داشته و دو اثر ماندگارش نشان از تضلع او در این دو حوزه دارند.گروهی چون علامه امین عاملی[1] و حاجی خلیفه[2]،علامه مدرس تبریزی[3]، مرحوم آقا بزرگ تهرانی[4] - به اشتباه- ابوالغنائم را كنیه ملا عبدالرزاق بر شمرده اند در حالیكه
می دانیم- براساس آنچه تلمیذ نامدارش قیصری در مقدمه شرح مخصوص خود ضبط كرده ابوالغنائم كنیه پدرش می باشد.
علامه طهرانی نام پدر او احمد[5] و مدرس تبریزی اسحاق[6] می دانند و این در حالیست كه این دو بترتیب – نام پدر ابن فوطی[7] و عبدالرزاق سمرقندی[8] میباشند.
در مورد زادگاه ایشان نیز با اینكه همه جا، نام «قاسی»[9]«قاسانی»[10]و«كاشی»[11] «كاشانی»[12] «قاشانی»[13]آمده است.اما حاجی خلیفه در كشف الظنون[14] هنگام معرفی «تأویلات القرآن الكریم» لفظ «سمرقندی» را بعد از «الكاشی» بكار میبرد، تا جائیكه جناب آقای بیدار فر در مقدمه وزین خود برشرح منازل السائرین – با توسل به كاربرد «القاسانی»توسط قیصری و قول یاقوت حموی در معجم البلدان_ تمایل خود را به سمرقندی بودن ملا عبدالرزاق ابزار میدارد.[15]و این در حالیست كه ابوالفداء در تقویم البلدان قاشان را به صورت قاسان را نیز مجاز دانسته[16] و بغدادی نیز در مراصد الاصلاع، قاسان و قاشان –هر دو – را شهری در نزدیكی اصفهان معرفی میكند[17] پس باید گفت كه حاجی خلیفه بین صاحب مطلع سعدین و ملا عبدالرزاق دچار خلط شده است. از طرفی می دانیم كاشی مخفف كاشانی و قاشی نیز تلفظ
دیگری از قاشانی در زبان عامه است[18]پس نام كاملش – همچنانكه قیصری(ره) در مقدمه شرح فصوص الحكم آورده – عبارتست از: <كمال الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن جمال الدین ابی الغنائم الكاشانی[19]>
در هیچیك از تراجم مشهور نظری نسبت به تاریخ تولد ایشان به چشم نمی خورده لذا ما برای مشخص شدن دوران حیات و سال تولد تقریبی او به تحقیقی درباره تاریخ وفات ورویكردش به عرفان دست می زنیم باید گفت كه در مورد تاریخ وفات ایشان چهار نفر ارائه شده است.
1) حاجی خلیفه در كشف الظنون تاریخ وفات كاشانی را سال (730 هـ ق) میدانند[20]كه همین نظر به اعیان الشیعه[21] نیز راه یافته است.
2) صاحب روضات الجنات سال وفات را سال( 735هـ ق) ضبط نموده است[22] و مدفنش را خانقاه زین الدین ماستری داخل شهر نطنز و در جوار مسجد جامع می دانند.
3) سومین تاریخ ازآن صاحب مجمل التواریخ می باشد ایشان سال وفات را سوم محرم سال 736 هـ.ق) میدانند كه از دقت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار است.
4)حاجی خلیفه در كشف الظنون ذیل معرفی تأویلات القرآن الكریم سال وفات ایشان را 887 (هـ ق) میدانند چرا كه اولاً اگر تاریخ نوشتن شرح منازل السائرین- همچنانكه در آخر یكی از نسخ آن آمده – سال(731 هـ ق)باشد[23] بدون تردید سال وفات ایشان سال (730 هـ ق) نمیباشد. ثانیاً حاجی خلیفهآغاز ، حیات وانجام كاشانی:
- همچنانكه فراوان از او دیده شده – بین ملاعبدالرزاق و
سمرقندی، صاحب مطلع سعدین،خلط نموده و سال وفات ایشان را برای كاشانی آورده است.
نظر برجای مانده قابل جمعند، چرا كه اگر تاریخ وفات ایشان را سوم محرم سال (736هـ ق) بدانیم، میتوان گفت كه صاحب روضات الجنات این سه روز را به حساب نیاورده است پس صحیحترین تاریخ همان سوم محرم سال (736 هـ.ق)میباشد.
حال اگر- براساس نامه كاشانی به علاءالدوله سمنانی، رویكرد كاشانی به متصوفه در اوایل جوانی او- بعد از بحث فضلیات وشرعیات- و با مصاحبت مولانا نورالدین عبدالله نطنزی (م 699 هـ ق) و بعد- و همزمان با او –شمسالدین كیشی و اصیلالدین عبدالله (م 685 هـ ق) صورت گرفته باشد. در این حالت جناب كاشانی سال بعد ازوفات شیخ اصیلالدین زیستهاند. واگر شروع مصاحبتش با متصوفه را بین 25 تا 35 سالگی ایشان بدانیم، مدت حیات این عارف وارسته بین 75 تا 85 سال و سال تولد ایشان ، بین سالهای (650هـ ق تا 660 هـ ق) بوده است. وصدق این استدلال زمانی آشكار میگردد كه در هیچیك از كتاب تراجم عمر طولانی و غیرطبیعی برای این بزرگمرد عرفان ثبت نشده است سوگمندانه باید گفت كه حتی نسبت به مدت عمر كاشانی نیز اشتباهات فاحشی صورت گرفته است تا جائیكه برخی با دیدن نامی از <محمد بن مصلح المشتهر بالتبریزی[24]> در مقدمه شرح فصوص كاشانی به اشتباه آنرا شمس تبریزی ( م 645هـ ق)دانسته و شرح فصوص كاشانی را به سفارش ایشان میدانند. غافل از اینكه در این صورت اگر هنگام نوشتن به شرح خصوص كاشانی 40 ساله باشد.
با توجه به اینكه فصوص در سال(632 هـ ق) نوشته شده ومحی الدین متوفی 638 (هـ ق) است- باید عمری 130 تا 140 ساله برای او در نظر گرفت كه اشاره كردیم در كتب تراجم به چنین عمری اشاره نشده است. از طرفی می دانیم كه كاشانی شرح خود را بعد از شرح
جندی[25] و جندی نیز شرحش را بعد از وفات شیخ كبیرصدرالدین قونوی[26] (م 673 هـ ق) نگاشته است. پس این سخن كه كاشانی شرح خود را به سفارش شمس تبریزی نوشته،سخی بیپایه است و اگر به این نكته نیز توجه كنیم كه شمس تبریزی نگاهی منتقدانه به عرفان محی الدین دارد این بی پایگی روشنتر خواهد بود.
كاشانی و آموخته ها :
كاشانی نه تنها یك تاز عرفان و مجمع البحرین عرفان نظری وعملی است كه پیشتر جستجوگری پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده است و آنگونه كه از مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> و تنها مرجع ما -نامد كاشانی به شیخ علاء الدوله سمنانی - بر می آید او قبل از ورود به عرفان از فضلیات ( علم ادبی)
2- شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر وعلوم مرتبط) گرفته تا 3- اصول فقه و 4- كلام و 5- معقولات ( منطق وعلوم طبیعی) و درآخر علوم الهی (فلسفه) را به گونه ای كاویده كه< استحضارآن به جائی رسید كه بهتر از این صورت نبندد»[27] و این خود نشانگر تضلع این «عالم عامل»[28] و <جامع میان علوم ظاهری و باطنی> در جمع وباطن میان ظاهر دارد.در اینجا باید نكته ای را خاطر نشان شویم و آن اینكه افرادی همچون كاشانی كه ابتدا میدان دار عرصه علوم ظاهری، مناسب دنیوی بوده اند، پس از ورود به فراخنانی عرفان همچون طایری رهیده از نفس آنچنان در بلندای عرفان بال گسترانده كه كمتركسی میتواند به افق آنان نزدیك گردد دراین زمینه میتوان از بزرگانی چون ابراهیم ادهم، سنائی غزنوی، ابن عربی، سید حیدر املی وغیره نام برد.
مشایخ و همعصران او:
باید گفت یگانه منبع شناخت مشایخ كاشانی- همچون دیگر ابعاد زندگی ایشان- نامه مختصر وبا ارزش ایشان به علاء الدوله سمانی است ملا عبدالرزاق در آن نامه مشایخ خود را اینگونه برشمرده است.
1-نورالدین عبدالصمد نطنزی (م 699 هـ ق) مرشد اصلی ملاعبدالرزاق كه اگر ورود كاشانی به محضراورا بین سالهای( 685-675 هـ ق) بدانیم، تقریباً به مدت 15 تا 25 سال از محضر ایشان بهره برده است و حتی بعد ازوفاتش < مرشدی كه دل بر او قرار گیرد نمییافت.>[29]
ایشان از مریدان نجیب الدین علی بن بزغنش شیرازی(م 678 هـ ق) و همدوره سعید الدین فرغانی است و به گفته كاشانی پدرش نیز از صوفیان بوده و نزد شیخ شهاب الدین سهروردی، صاحب عوارف المعارف آمد و شد می كرده است.[30]
باید این نكته را افزود كه ملا عبدالرزاق به دستور نورالدین نطنزی- و همزمان با مصاحبت او – در محضربزرگان دیگری كه در ذیل به آنها میپردازیم – نیز حاضر می شده و ازآنها بهره میبرده است.
2- شمسالدین كیشی: از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی (م 655 هـ ق) است كه او خود از شاگردان فخر رازی و ملازم شیخ نجم الدین كبری (م 618 هـ ق) است. در مقام كیشی همین بس كه كاشانی از قول شیخ نورالدین نطنزی میآورد: < دراین عصر مثل او در طریقت كسی نیست.»[31]
3- شیخ اصیل الدین عبدالله (م 685 هـ ق) او را «امامی فاضل بارع متورع[32]» نامیده اند و نسب او به واسطه محمد بن حنفیه به حضرت علی(ع) میپیوندند.
4- صدرالدین روزبهان: مشهور به «روزبهان ثانی» است. پدرش فخرالدین احمد كوچكترین فرزند شیخ روزبهان بقلی- صاحب شرح شطحیات و عبهر العاشقین میباشد.
5- ظهیرالدین عبدالرحمن ابن شیخ نجیب الدین بزغش (م 716 هـ ق) : او نخستین شخصی است كه ترجمهای از عوارف المعارف بدست داد.
6- ناصرالدین ابوحامد محمد ( م 705 هـ ق): او فرزند ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
7- قطب الدین: فرزند دیگر ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
8- نورالدین عبدالرحمن اسفراینی: یگانه شیخ كاشانی است كه به دقائق وحدت وجود راه نبرده و میفرماید «مرا حق تعالی علم تعبیر وقایع و تأویل بوده اند بخشیده است و به مقامی برتر از آن نرسیده ام[33]»
9- مولانا نورالدین ابرقوهی
همچنانكه مشاهده میشود اكثر مشایخ كاشانی – بجز نورالدین اسفراینی – كه با او در بغداد دیدار داشته[34] - غالباً ساكن در شیراز و اطراف آن بود پس نتیجه می گیریم كه اكثر عمر كاشانی در شیراز و اطراف آن سپری شده است.
از همعصران كاشانی به سه شخصیت مرتبط با او بسنده میكنیم كه عبارتند از :
1- عزالدین محمود كاشانی (م 735 هـ ق) همشهری عارف كاشانی كه همچون ملاعبدالرزاق در هر دوحوزه عرفان نظری و عملی تبحر داشته است هر چند كه ازلحاظ عمق مطالب به پای ملاعبدالرزاق نمرسد- ایشان صاحب دو اثر برجسته <مصباح الهدایه و مفتاح الكفایه> و شرح تائید كبری ابن فارض مشهور به «كشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» كه این دومین اثر اشتباهاً به ملاعبدالرزاق نیز نسبت داده شده است.[35]
2- علاء الدوله سمنانی (726-659 هـ ق): این شیخ قدرتمند با اینكه درتمام ایران واطراف آن معروف بوده با این حال از ظرافتها ولطائف جمالی تصوف بی بهره بوده است تا جائیكه هماره به نقد سخنان ابن عربی میپرداخت می تواند تغییر موضع او نیست به ابن عربی به سبب مكاتبات – واحتمالاً همنشینی – با كاشانی صورت گرفته باشد. چرا كه در اواخر عمر از اعتراضات خود دست كشیده و ابن عربی را «مصاب» میداند.[36]ازآثار ایشان میتوان به
«العروه لأهل الخلوة و الجلوة»، «مطلع النقط و مجمع اللفظ» ، «چهل مجلس» و «ما لا بدمنه فی الدین»
3- «محمد بن مصطلح المشتهر با تبریزی» از این همعصر كاشانی كه شرح فصوص كاشانی به سفارش اوست ، متأسفانه در كتب تراجم اثری بدست نیامد اما مسلماً ایشان فردی غیر از شمس تبریزی (م645 هـ ق) مشهور است.
اینكه كاشانی چگونه واز طریق كدامیك از اساتیدش با مكتب ابن عربی آشنا شده است به درستی مشخص نیست اما می توان گفت كه- همچنانكه مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی (ره) اشاره فرموده اند - « اساتید او از اتباع ابن عربی نبوده اند.» [37]
زیرا استفاده كاشانی از صدرالدین قونوی (م673 هـ ق) نه در آثار ونه در هیچیك از كتاب تراجم نیامده و از طرفی درك محضر فرغانی (م 700 یا 699 هـ ق) – نیز با اینكه غیرممكن نیست- اما بعید به نظر می رسد چرا كه فرغانی – همچنانكه و در مقدمه مشارق الدراری اشاره كرده – ابتدا شاگرد نجیب الدین علی بن بزغش (م 678 هـ ق) بوده و به خدمت قونوی (م 637 هـ ق) درآمده [38] و با مكتب ابن عربی آشنا شده است. و با توجه به اینكه بعد از وفات قونوی در شیراز نبوده ، لذا كسب فیض كاشانی از او منتفی میگردد. واز طرفی خود كاشانی نیز او را در شمار اساتیدش نیاورده است.
از طرفی اگر نیك بنگریم استاد كاشانی، جندی (م691 هـ ق) نیز نخواهد بود چرا كه جندی پس از درگذشت قونوی سالها در بغداد و سینوپبه سر میبرده است[39] و این در حالیست كه كاشانی تا زمان وفات نورالدین عبدالصمد – یعنی سال 699 هـ ق - در شیراز به سر میبرده است.
به نظر می رسد كه كاشانی همچنانكه در نامهاش به علاءالدوله سمنانی به آن اشاره كرد « .. ومن از آن در حیرت بودم تا فصوص اینجا رسید چون من مطالعه كردم این معنی را باز یافتم»[40]
خود با مطالعه فصوص به نكات و ظرائف آن دست یافته و سپس به واسطة ریاضت آنرا شهود كرده است «تا آنكه چون خود به این مقام نرسیده بودم هنوز دل قرار نمی گرفت تا بعد از وفات شیخ الاسلام مولانا و شیخنا نورالمله والدین عبدالصمد نظنزی مرشدی كه بر او دل قرار گیرد نمی یافت هفت ماه در صحرائی كه آبادانی نبود در خلوت نشست و تقلیل طعام بغایت كرد تا این معنی بگشود و برآن قرار گرفت و مطمئن شد «الحمد الله علی ذلك»[41]
جایگاه كاشانی در تصرف :
اگر به پیشنیه تصوف قبل از كاشانی نگاه كنیم، می بینیم كه قبل از او عرفان عملی و نظری با آثار بزرگانی چون خواجه عبدالله انصاری سهروردی، و محی الدین عربی وفارص و دیگران به اوج خود رسیده و توسط شاگردان آنان نیز به خوبی بسط یافته است. اما در این میان كمتر كسی چون كاشانی توفیق یافته، حلقه اتصال و مجمع البحرین این دو حوزه گردد. كاشانی با شرح منازل السائرین از طرفی و شرح فصوص الحكم از طرف دیگر این امر خطیر را به انجام رساند و به راستی كه به چه خوبی از عهده برون آمد.
قبل از كاشانی بزرگانی چون قونوی،جندی، تلمسانی وغیره بر فصوص الحكم شروحی چند نوشته بودند.اما این شروح با وجود مزایای فراوانشان در یك مشخصه مشترك بودند و آن اینكه هیچكدام توجهی به شرح غموض این كتاب پررمز و راز برای مخاطبان تازه آشنای آن نداشته اند. اما كاشانی با احساس این نقیصه به این مهم دست زد و به پیرو او شاگرد نامدارش قیصری و جامی شرح رموز فصوص را به مهمترین صورت بیان نمودند [میدانیم كه قیصری در شرح خود به كرات مطالب كاشانی را بیان كرده و یا آنرا بسط داده است] از طرف دیگر با اینكه بر منازل السائرین شروح متعددی همچون شرح سدید الدین عبدالمعطی، تلمسانی وغیره نوشته اند اما شرح ملاعبدالرزاق –
با اینكه ازشرح تلمسانی بهره ها برده – جایگاهی است نایافتنی در میان شروح منازل یافته است چنانكه عارف بزرگوار شیعی در وصف آن از عباراتی چون «أعظمهم»، «أجودهم تقریراً» و «أحسنهم تحقیقاً»[42] استفاده مینماید. از طرفی بجز گردهم آوردن دو حوزه عرفان علمی و نظری، كاشانی از نظر جامعیت آثار نیز حتی در میان بزرگانی چون قونوی، جندی، تلمسانی، فرغانی و غیره بی نظیر است چرا كه <اصطلاحات الصوفیة> ایشان كه بالغ بر 760 اصطلاح می باشد- واگر لطائف الاغلام را از او بدانیم كه دارای بالغ بر 1560 اصطلاح میباشد- درحالیكه تمامی اصطلاحات گرد آمده در كتبی چون <رساله قشیریه> (47 اصطلاح) ،< كشف المحجوب> (85 اصطلاح)، اصطلاحات الصوفیه آمده در فتوحات مكیه (164) اصطلاح و كتاب اصطلاحات الصوفیه شیخ اكبر (251 اصطلاح) میباشد.[43] كه مجموع آنها حتی برابر با اصطلاحات الصوفیه كاشانی نیست. پس اودر این میدان حتی گوی سبقت را از شیخ اكبر نیز ربوده است.
از طرفی ایشان دارای تأویل عرفانی «تأویلات القرآن الكریم» باشد كه بصورت مزجی از اول تا آخر قرآن را در برگرفته است. در حالیكه در میان اتباع ابن عربی فقط قونوی است كه با تأویل اعجاز البیان خود سوره حمد را به تأویل درآوردهاند پس دراین زمینه نیز جناب ملاعبدالرزاق یكه تاز عرصه تأویل عرفانی است.
اما این سخن،به معنی برتری كاشانی برقونوی و جندی وغیره میباشد چرا كه جناب شیخ كبیر، از نظر تحقیقات و تدقیقات و عمق مطالب جایگاهی به مراتب فراتر از كاشانی دارا می باشد.
خلاصه كلام اینكه كاشانی از نظر جامعیت آثار و شرح رموز عرفانی – نه عمق مطالب – از جایگاهی منحصر به فرد در میان اتباع ابن عربی برخوردار است.
تلمیذ نامدارش قیصری او را «الامام العلامه الكامل المكمل وحید دهره و فرید عصره فخرالعارفین قرة عین ذات الموحدین ونور بصرالمحقیق>[44]معرفی كرده و جناب سید حیدر آملی نیز هماره او را به بزرگی ستوده و ازاو با عباراتی همانند «المولی الأعظم و البحر الخضم[45]» ،«المولی الأعظم الأكمل، قطب الموحدین، سلطان العارفین ، كمال الملة و الحق والدین عبدالرزاق الكاشی»[46] نام میبرند وا ین ستایش در جامی نیز- همچنانكه در نفحات الانس آورده اند- دنبال میشود: «جامع میان علوم ظاهری و باطنی»[47] كه اگر بخواهیم به آراء دیگران دربارة كاشانی بپردازیم، نمونههای فراوان از اینگونه گفتارها در آثار عرفا و تراجم نویسان متأخر به چشم میخورد كه جملگی نشان از جایگاه والای این عارف علامه دارد.
تاكنون درباره مذهب كاشانی تحقیق مبسوطی صورت نگرفته تا جائیكه برخی ایشان را در شمار عرفای شیعی ذكر كرده ،[48] و برخی دیگر نیز به واسطه دیدن مدح وتعظیم خلفاء در آثار ایشان در تشیع ایشان تردید روا داشتهاند.[49] ما در این تحقیق سعی كرده با توجه به مطالب تأویلات به این مهم دست زده و تشیع كاشانی را به صورت آشكار بیان داریم. قبل از هر چیز باید خواننده محترم را به این نكته توجه دهیم كه كاشانی در تأویلات درصدد ادله كلامی اثبات ولایت وتشیع خود نبوده است . چرا كه هدف از نگاشتن تأویلات فقط «ارائه الگویی به اهل ذوق»[50]میباشد. وظیفه ما نیز در این تحقیق كنار هم نهادن مطالب و ارائه طرحی منسجم از این موضوع است. هرچند كه براین باورم كه سخنان كاشانی در تأویلات- با وجود گزیده گوئی- به قدری روشن بیان شده كه ما را از هر گونه استدلالی در این زمینه بی نیاز مینماید.
نكته دیگری كه باید به آن توجه كنیم اینكه در این تحقیق تمام جوانب موضوع در نظر گرفته شده و به طرف دیدن چند نقل قول و یا حدیث در مدح ائمه اطهار(علیهم السلام) – همچنانكه در آثار بقیه عرفا نیز مشاهده میشود – قائل تشیع این عارف گرانقدر نگشتهایم.
و سه دیگر اینكه فقط به گفتارها اكتفاء نكرده بلكه به مقایسه آراء ایشان در تأویلات- با وجود اینكه بصورت مجمل می باشند- با مختصات شیعه از قبیل نفی جبر وتفویض، رجعت، شفاعت با نگاه خاص شیعی آن، عصمت وغیره دست زدهایم.
مقدمات بحث :
1-جناب ملا عبدالرزاق با اینكه درصدد بیان شرح نزول آیات برنیامده، وتعداد این شرح نزول ها نیز از تعداد انگشتان دست تجاوز نم كند كه آنجا هم مربوط به مسائل تاریخی آیات می باشند – با این حال تقریباً تمام شرح نزولهای معروفی كه مربوط به اهل بیت بوده – بجز یكی دو مورد – را بیان داشته اند.
2- در تمام تأویلات فقط یك حدیث درباره ابوبكر دیده میشود[51] و مدح دیگری راجع به بقیه خلفاء نیز به چشم نمیخورد و برخلاف آن به كرات از احادیث متعدد در وصف حضرت امیر(ع) و اهل بیت استفاده كرده و ازآنها احادیث فراوان روایت مینماید. (بالغ بر 35 حدیث[52] از حضرت امیر(ع) و نزدیك 8 مورد از امام صادق(ع)[53] نقل می نمایند) كه براساس آنچه كاشانی روایت كرده (المرء یعشر من أحب) میتواند نشانگر انس دائم او با اهل بیت علیهم اسلام باشد.
1- قاضی نورالله در مجالس المومنین[54] او را از عرفای شیعه دانسته و بزرگانی چون علامه امین اما صاحب روضات الجنات با دیدن مدح وتعظیم خلفاء در تشیع كاشانی تردید روا داشته است.[55]
1- كشانی (ذی القربی) را در ذیل آیه شریفه 23 شوری «قل لااسئلكم علیه اجراً الا الموده فی القربی»- برخلاف ابن عربی در فتوحات – فقط «علی وفاطمه و الحسن والحسین و ابناوهما» [56] معرفی می نماید. و عمر وغیره را در این امر وارد نمیكند. ایشان پس از اینكه محبت اهل بیت را ازلی وسرشته در نهاد انسان دانسته و بهره آنرا برای خود مردم- ونه اهل بیت – میداند. به قرابت روحانی در مودت اشاره كرده و میآورند: «ممكن نیست كسی از اهل توحید- كه دارای روحی نورانی بوده وخدا را شناخته باشد- آنها را دوست نداشته باشد چرا كه آنها اهل بیت نبوت، معادن ولایت وفتوت، محبوبین ازلی و مربوبین محل اعلی میباشند و فقط كسی می تواند آنها را دوست بدارد كه خدا رسولش را دوست داشته وخدا و رسول نیز او را دوست بدارند.» و سپس ادامه میدهد كه محبت رسول اكرم (ص) به آنها به واسطه محبوبت ازلی آنهاست ،چرا كه محبت رسول صورت تفصیل محبت الهی است. سپس می افزایند «آنها همین چهارنفرحدیث آتی اند وا ین در حالیست كه آن حضرت فرزندان و نزدیكان دیگری نیز داشته كه از آنها نامی به میان نیاورده و امت را به محبت آنان تشویق نفرموده بلكه فقط به محبت ایشان تشویق نموده واز آنان نام میبرد. [همچنانكه] روایت شده است در هنگام نزول آیه شریفه از حضرت رسول (ص) سوال شد كه: نزدیكانی كه محبتشان بر ما واجب گشته كیانند؟
آن حضرت فرمودند «علی وفاطمه و الحسن والحسین و ابناؤهما»[57] و چون قرابت و نزدیكی به سبب نزدیكی مزاجی است كه خود قرابت روحانی را به دنبال دارد. فرزندان سالك آنها نیز كه از آنان پیروی كرده و راهشان را بپیمایند شامل حكم این حدیث شریف میگردند و به همین سبب است كه به نیكوكاری محبت در حق آنان امر و از ظلم و آزارشان نهی شده است همچنانكه حضرت رسول (ص) میفرمایند «حرمت الجنه علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی و من اصطنع ضیعة الی أحد من ولد عبدالمطلب و لم یجازه علیها فأنا أجازیه علیها غداً،اذا لقینی یوم القیامة»[58] نیز در ادامه میفرمایند «من مات علی حب آل محمد مات مغفورا لَه الا ومن مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مومنا،ألاومن مات علی حب آل محمد مات شهیداً مستكمل الایمان،ألاومن مات علی حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر ونكیر،ألاومن مات علی حب آل محمد یذف الی الجنة كا تزف العروس الی بیت زوجها، ألا ومن مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة، ألا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكه الرحمة،ألاومن من مات علی حب آل محمد مات علی السنة والجماعة، ألا ومن مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مكتوباً بین عینیه: آیس من رحمة الله ، ألا ومن مات علی بغض آل محمد مات كافراً ، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یُشم رائحة الجنة»[59]
نكته ای را كه باید به آن توجه نمود اینكه ممكن است گروهی از برادران اهل سنت نیز این حدیث را ذكر كرده اما در معرفی اهل بیت فقط قرابت روحانی – ونه جسمانی- را شرط قرار داده ویا اینكه زنان آن حضرت را نیز جزءاهل بیت به شمار آوردند كه كاشانی در اینجا برآن خط بطلان میكشد.
2-جناب ملا عبدالرزاق در ذیل آیه 37 سوره هود[60] (واصنع الفلك) پس از پذیرش وایمان به ظاهر داستان كشتی نوح در مقام تأویل آنرا شریعت نوح به شمار می آورند كه سبب نجات او و تمام كسانی كه به او ایمان آورده اند گشت [همچنانكه] حضرت رسول اكرم (ص) فرمود «مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح، من ركب فیها نجا ومن تخلف عنها غرق»[61] كه در جلد دوم نیز این مطلب اشاره شده است[62]
4- كاشانی در ذیلآیه 110 سوره آل عمران[63] «كنتم خیر أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف- الی آخر» بعد از اینكه امر به معروف ونهی از منكرواقعی را فقط ازآن موحد عادلی می داند كه به معروف و منكر نیز آشناست، اضافه میكنند قال امیرالمومنین علیه السلام «نحن النمرقه الوسطی بنا یلحق التالی [التأویل] و الینایرجع الغالی»[64] و میدانیم كه منظور از نمرقة الوسطی اهل بیت میباشند.
2- این عارف بزگوار آیه شریفه 8 سوره انسان[65]«ویطمعون الطعام علی حبه مسكیناًو یتیماً وأسیراً » را در وصف حضرت امیر و اهل بیتش می داند كه سه روز را به صورت متوالی روزه داشته و افطار خود را به مسكین و یتیم واسیرداده اند.
1- ایشان در ذیل آیه شریفه ولایت (مائده55)[66] «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزكوة وهم راكعون» پس از اینكه منظور از نماز را حضور ذاتی و زكات را پاك كردن بقایای وجودی و ركوع را خاضع بودن در مقام بقاء معرفی می نمایند اضافه می كنند <این اوصاف[شخص ولی] مربوط به فردی همانند امیرالمومنین علیه السلام
است. كه این آیه شریفه در حق اونازل گشته است واوست گوینده «لا اله الا الله بعد فناء الخلق» [و این ولایت] متعلق به منتصبان در مقام طغیان نمیباشد.>
2- جناب ملا عبدالرزاق در ذیل آیه شریفه 73-72 وسوره انبیاء[67] «وهبناله اسحاق ویعقوب نافلةوكلاً جعلنا صالحین جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا» پس از اینكه تطبیقی از اركان ظاهری داستان وباطن حضرت ابراهیم ارائه میدهد اضافه مینمایند :ممكن است آیه شریفه را به گونهای دیگر كه مناسب حدیث نبوی است تأویل كنیم و سپس به ذكر این حدیث شریف میپردازند كه: «كنت أنا وعلی نورین نسج الله تعالی و نحمده، و سبحة الملائكه بتسبیحنا و حمدته بتحمیدنا و هّللته. فلمّا خلق آدم علیه السلام انتقلنا الی جبهته ومن جبهته الی صلبه ثم شیث»[68] و با توجه به اینكه ایشان در جایی دیگر از تأویلات از قول حضرت رسول (ص) میآوردند (اول ما خلق الله نوری وكنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین»[69] میتوان اتحادبا آن حضرت با حضرت رسول اكرم را در آیه مباهله – كه به آن اشاره ای نكرده- نتیجه گرفت.
4- كاشانی ذیل آیات 27و26 سورة مباركه یس[70] «قیل ادخل الجنة قال یالیت قومی یعلمون،بما غفرلی ربی وجعلنی من المكرمین» پس از اینكه كرامت و بزرگواری را به خاطر قرب به مقام احدیت میدانند به ذكر حدیثی از حضرت رسول اكرم (ص) میپردازند كه فرمودند :«سّیاق الام ثلاثه لم یكفروا بالله طرفه عین، علی ابن ابی طالب علیه السلام، صاحب یس و مومن آل فرعون»[71]
4- صاحب تأویلات در ذیل آیه 19 سورة شریفه كهف[72]«و كذلك بعثنا هم لیتساءلوا بینهم فابعثوا احدكم بورقكم هذه الی المدینه … الی آخر »پس از اینكه برانگیخته شدن را همان
یقظه صوفیه و زمان استبصار آنها، ورق را اعلم وهبی، مدینه را [به تأویل ثانوی] مدینه العلم معرفی می كنند، به ذكر حدیث مشهور نبودی می پردازند كه فرمودند:«انا مدینه العلم و علی بابها»[73] و این در حالیست كه جناب ملا عبدالرزاق محتوای این حدیث را با اوصافی چند در باب توحید شرح منازل السائرین در وصف حضرت امیر (ع) آورده اند «ألا تری أن مقدم القوم و الباب الأعظم لمدینه هذا العلم و ساقیهم من شرب الكوثر – الذی خلق به نبینا محمّد صلی الله علیه و آله وسلم- علی بن ابیطالب كرم الله وجهه»[74]
5- جناب كاشانی در ذیل آیات «عم یتسائلون،عن النبأ العظیم»[75] (سوره نبأ آیات 1و2) بعد از اینكه نبأ عظیم را همان قیامت كبری میداند مصداق آنرا- با استناد به شعر<هوالنبأالعظیم وفلك نوح> عمروعاص- حضرت امیر(ع)میدانند همچنانكه این شعر را جناب سید حیدر آملی در جامع الاسرار آوردهاند «واما النظم فكقول بعضهم و هو عمروبن العاص:
بآل محمد عرف الصواب |
| و فی أبیاتهم نزل الكتاب |
و هم حجج الآله علی البرایا |
| بهم و بجدّهم یستراب |
طعام سیونهم مهج الأعادی |
| و فیض دم الرقاب لها شراب |
و لاسیما ابوالحسن علی
|
| له فی العلم مرتبه تهاب |
إذا نادت صوارمه نفوساً |
| فلیس لها سوی نعم جواب |
فبین سنانه و الدرع صلح |
| و بین البیض و البیض اصطحاب |
هوالنبأ العظیم وفلك نوح |
| و باب الله وانقطع اخطاب» |
كه حضرت امیر(ع) در خطبه البیان (خطبه ا فتخاریه) به آن اشاره كرده اند «انا ممدوح فی هل اتی، أنا نبأ العظیم الذی فیه مختلفون ،أنا الصراط المستقیم[77]» واز طرفی این بیان
كاشانی بیانگر اتحاد وروحانی حضرت امیر (ع) و حضرت مهدی (ع) است چرا كه ایشان به كرات قیامت كبری را ظهور حضرت مهدی (عج) میداند.[78]
6- ایشان در ذیل آیه شریفه «لنجعلها لكم تذكره و تعیها أذن واعیة» (سوره الطاغیه، آیه 12)[79] بعد از اینكه آنرا به حفظ اسرار الهی و باقی ماندن بر عهد توحید نظری تأویل میكنند همانند دیگر منابع شیعی [80] این آیه را در وصف حضرت امیر دانسته وبه حدیث نبوی «سألت الله أن یجعلها أذنك یا علی» استفاده میكند سپس برای نشان دادن باقی ماندن به توحید فطری آن حضرت به قسمتی از نامه 57 نهج البلاغه اشاره دارد كه میفرماید: «و لدت علی الفطره و سبقت الی الایمان والهجرة»[81] كه ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود این فراز نامه را به صورت مبسوط به شرح درآورده[82] و در آنجا به شعری از آن حضرت نیزاستناد میكنند – در اثبات اولین مسلمان بودن خودش- می فرمایند :«سبقت الی الاسلام طراً غلاماً ما بلغت أوان حلمی.»[83]
7- جناب كاشانی در ذیل آیه 73 سوره مباركه اعراف[84] «هذه ناقه الله لكم آیة … الی آخر آیه» پس از اقرار به ظاهر آیات و تأویل ناقه صالح- همانند عصای موسی(ع)،حمار عیسی (ع) و براق محمد (ص)- برای تائید تأویل خود به مقایسه قاتل حضرت امیر(ع) و كشنده ناقد صالح درحدیث شریف ذیل استناد ورزیده و میآورند:[روزی] حضرت رسول اكرم به حضرت امیر (ع)فرمودند: «یا علی أتدری من أشقی الأولین ؟» قال : الله و رسوله اعلم. قال نبی (ص): «عاقر ناقة صالح> ثم قال (ص) «أتدری من أشقی الآخرین » قال الله و رسوله
أعلم .قال «قاتلك» و روایت است كه آن حضرت در حالیكه به فرق مبارك و محاسنش اشاره میكرد میفرمود: «خضب هذا بهذا ».
8- صاحب تأویلات در ذیل آیه شریفه نجوی (آیه 12 سوره مجادله )[85]«یا ایها الذین آمنوا اذ ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواكم صدقه الی آخر» بعد از اینكه نزدیكی به آن حضرت را در سه بعد 1- قرب روحانی 2- مناسبت قلبی 3و- قرابت نفسانی دانسته و برای هر كدام از آنها پرداخت صدقه ای – به تناسب هر كدام – را واجب میشمرد، با نقل قولی از ابن عمر – در برخی ازمصادر شیعی عمرآمده [86] - مصداق آیه را حضرت امیر(ع) می داند «كان لعلی علیه السلام ثلاث لوكانت لی واحده منهن كانت أحب إلی من حمر النعم: تزویجه فاطمه و إعطاء الرأیه یوم خبیر و آیة النجوی»[87]. همچنانكه می دانیم این آیه شریفه بیانگر این موضوع است كه هر كس قصد دیدار حضرت رسول اكرم (ص) را دارد، باید قبل از آن صدقه ای پرداخت نماید ودر این میان فقط حضرت امیر(ع) بود كه به این امر مبادرت ورزیده و مصداق این آیه شریفه قرار گرفت.
نتیجه اینكه : از مجموع مطالبی كه در این مجال به آن پرداخته شد می توان به قطعی بودن تشیع كاشانی نظر داد. چرا كه اگر از اهل سنت به شمار می رفت می توانست از میان هزاران حدیث جعلی كه در وصف خلفاء راشدین ساخته و پرداخته شده بود در مناسبتهای مختلف استفاده كند. ایشان حتی از تأویل آیه 67 سوره انفال كه فضل عمر بوده و در شرح فصوص[88] به توضیح آن پرداخته بود، سرباز می زند گو اینكه علامه
كاشانی در شرح فصوص فقط در صدد وضوح مطالب بوده واز هر گونه اظهار عقیده خود -در مخالف با ابن عربی- چشم پوشی كرده است.
رفع شبهات:
همچنانكه گفتیم در تمام تأویلات فقط یك حدیث درباره ابوبكروجود دارد وآن اینكه «من أراد أن ینظر میتاً یمشی علی وجه الأرض فلینظر أبابكر»[89] كه احتمالاًاز روی تقیه و یا برای تقریب مذاهب آورد شده است. چرا كه كاشانی سالیان درازی از عمر خود را در شیراز ومناطق اهل سنت نشین به سر برده تا جائیكه وشاگرد نامدارش قیصری نیز اهل سنتی متعصب بوده است[90] پس اگر این حدیث از روی تقیه و یا برای تقریب مذاهب بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم. از طرف بنا به گفته مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی در مقدمه و زینش بر شرح فصوص قیصری «در دوران جعل حدیث، عامه و خاصه،شیعه وسنی له خود وعلیه دیگری حدیث می ساختند باید پذیرفت كه اصل اولیه در احادیث فضائل اهل بیت علیهم السلام و نیز اصل اولیه در روایات مطاعن (مطاعن خلفاء نه معاویه)»
عدم صحت است مگرآنكه قطع به صحت داشته باشیم. چه طعن برخلفای راشدین كار آسانی نیست. برخی از شیعیان جاهل یا كج خیال جهت مقابله با دشمنان و تلافی اعمال آنان مبادرت به جعل حدیث میكردند.»[91] حال اگر بزرگمردی چون كاشانی به جای اینكه در طعن خلفا به نقل حدیث بپردازد – تا نشانگر تشیع اوگردد؟! – روایتی از سرتقیه ویا به منظور تقریب مذاهب درباره ابوبكر بیاورد،هرگز به معنای افضلیت ابوبكربر حضرت امیر (ع) نمی باشد. چرا كه – همچنانكه آمد- كاشانی به دفعات آن حضرت را مقدم قوم ،سباق امت، اولین مسلمان و دارای اتحاد روحانی با حضرت رسول (ص) معرفی كرده است. اما نقل حدیث در فضیلت خلفاء راشدین به همین جا ختم نمیشود. تا جائیكه ایشان در اصطلاحات الصوفیه هنگام شرح «صدیق» شخص صدیق را كاملترین فرد در تصدیق
حضرت رسول (ص ) دانسته و به نقل حدیثی از حضرت رسول (ص) درباره ابوبكر می پردازند كه فرمود «أنا و ابوبكر كفرسی رهان فلوسبقنی لأمنت به ولكن سبقته فأمن بی»[92] و در شرح فصوص خود نیز به ذكر حدیث دیگری ازآن حضرت پرداخته كه می فرمایند < یا ایها الناس، انه قد كان لی فیكم اخوة واصدقا، وإنی أبر ألی الله أن أتخذ أحد منكم خلیلاً و لو كنت متخذاً خلیلاً لأتخذت أبابكر خلیلاًَ»[93]
حال اگر این احادیث را نه از روی تقیه و تقریب وبل نظر واقعی كاشانی بدانیم.
دیگر گریزی از اهل سنت بودن ایشان خواهیم داشت. ما در اینجا برای روشنتر شدن مطالب با نگاهی دقیقتر به نقد هر یك از این احادیث درآثار كاشانی می پردازیم.
نقد حدیث اول :
اولاً جناب ملاعبدالرزاق در تأویلات ذیل آیات سورة نحل[94] و سوره یوسف[95] نبوت را امری انتصابی و بدون توجه به اعمال دانسته و حضرت ابراهیم (ع)و یوسف (ع) را در شمار محبوبینی می داند كه كشف آنها بر سلوكشان تقدم یافته است.
ایشان در جایی دیگر از تأویلات ذیل آیه 51 سوره یوسف[96]، قبول معانی از روح القدس را به واسطه استعداد ازلی حضرت یوسف دانسته وسلامت یافتنش را به سبب خلافت الهی میداند كه آنرا در هر كسی كه بخواهد قرار میدهد.
ثانیاً: محتوای حدیث خود، باطل كننده آن میباشد، چرا كه اگر كاملاً با هم برابر بودند، پس پیامبری آن حضرت ترجیح بلامرجح است واگر منظور تقدم ظاهری باشد، در آن صورت (العیاذ بالله) ابوبكر چون از لحاظ سنی برای آن حضرت تقدم داشتند، لذا باید ایشان عهده دار پیامبری می گشت در حالیكه میدانیم اینگونه نیست، یعنی خلاق حدیث صورت گرفته ، وا گر منظور این باشد كه : قبل از بعثت در مرتبه واحدی از فضیلت و كرامت
نفس بوده وهر دو مقام ولایت كلیه را – كه مقدمه نبوت است- دارا بودیم و من در أخذ وحی بر اوسبقت گرفتم. درآن صورت نیز میدانیم كه تمامی عرفا ومن جمله جناب كاشانی این مقام را مختص به حضرت ختمی مرتبت دانسته اند.[97]
ثالثاً : این حدیث با دیگر احادیث منقول از طرف اهل سنت همانند «لوكان نبی بعدی لكان عمر» در تضاد است.[98]
حال با توجه به اینكه ملا عبدالرزاق نبوت را انتصابی وحضرت رسول (ص) را حائز مقام ولایت كلیه وخاتم نبوت میدانند پس چرا از این حدیث جعلی – كه كذب آن از دور نمایان است- استفاده كرده است؟ پاسخ این سوال را مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی از قول یكی از اكابر محققین- كه متاسفانه نتوانستیم نامش را بدانیم – اینگونه می نگارند: ((برخی از محققان بزرگ بعد از بیان معنی «الصدیق» در قول الهی «فاولئك مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء و الصالحین» میفرمایند از قول حضرت رسول اكرم (ص) روایت شده است كه فرموده اند (أنا و ابوبكر كفرسی رهان فلو سبقنی لآمنت به، ولكن سبقته فآمن بی» به نظر من چون این خبر از مجعولات مسلم بوده لذا عارف محقق كاشانی برای اینكه بر هر فرد آگاه بصیری كذب آنچه در اینگونه احادیث به پیغمبر نسبت میدهند روشن گردد، آنرا در اصطلاحات خودآورده اند.))[99]
نقد حدیث دوم
حدیث دوم ، نیز از احادیث مجعولی است كه سالها قبل از كاشانی، مأمون عباسی و ابن أبی الحدید معتزلی جعلی بودن آنرا به اثبات رسانده اند، مأمون عباسی- در مجلس مناظره با علمای اهل سنت بعد از نقل این حدیث از طرف یكی از محدثین آنها كه از قول پیامبر میآورد «لو كنت متخذاً خلیلاً لأتخذت أبابكر خلیلاً» ، اینگونه استدلال میكنند«هذا مستحیل من قبل روایاتكم أنه (ص) آخی بین اصحابه و أخر علیاً فقال (ع) له فی ذلك، فقال ما أخرتك الا لنفسی، فأی الرواتین ثبت بطلت الأخری»[100]
همچنانكه ابن ابی الحدید معتزلی نیز پس از اینكه به انتقاد از جعل احادیث، توسط شیعیان و بكریون پرداخته می آورند : «هنگامی كه بكریون احادیث ساختگی شیعه – همانند حدیث السطل، حدیث الرمانة، حدیث غزوة البئر- را دیدند در مقابل به جعل احادیثی چون «لوكنت متخذاً خلیلاً» دست زدند . آنها این حدیث الأخاء (برادری) وضع كرده و حدیث سدالأبواب را نیز به ابوبكر نسبت دادند. واین در حالیست كه این احادیث دربارة علی (ع) میباشد.»[101]
از طرف دیگر این حدیث نیز با احادیثی از اهل سنت همچون «أن النبی قال فی شكاته و قبل وفاته إن خلیلی منكم أبوبكر»[102] منافات دارد. پس استفاده كاشانی از این حدیث مجهول را میتوان به همان دلیل قبلی دانست.
سخن آخر اینكه : جناب ملا عبدالرزاق با توجه به تسلطی كه در فن حدیث داشته با انتخاب احادیث مجعول به نوعی اعتراض خود را به جعل این احادیث نشان می داده است. وحتی اگر این سخن را نیز نپذیریم، می توان این چند حدیث را در مقابل ده ها روایت و حدیث وشأن نزول درباره حضرت امیر(ع) و اهل بیت از روی تقیه دانست.
حضرت مهدی (عج)
همچنانكه میدانیم جناب ملاعبدالرزاق- برخلاف شاگردش قیصری – حضرت مهدی (ع) را خاتم ولایت مطلقه[103]معرفی می نمایند.[104]
اما به گفته برخی «ایشان هیچ نظری در مورد هویت این شخص ( موعود آخرالزمان) ارائه نمیكند و به ویژه هیچگونه قرابتی رابا امام دوازدهم شیعیان مطرح نمی كند.>[105]
در اینجا ما برای روشن شدن موضوع فقط به ذكر مشخصاتی كه كاشانی از حضرت مهدی(ع) ارائه می دهد پرداخته و تطبیق آنرا بر عهده خواننده محترم می گذاریم.
مهدی(ع) موعود كاشانی[106]- از نسل حضرت محمد (ص) [107] و هم نام و كنیه آن حضرت میباشند[108] در غیب به سر برده و كسی جز خداوند زمان ظهورش را نمیداند[109] قیامش با
شمشیر بوده[110] و كافران را از سیمایشان شناخته و با قهر و غلبه خود، آنان را عذاب كرده[111] و زمین را پر از عدل وداد مینماید.[112] در هنگام خروجش علاوه بر اینكه به غار اصحاب كهف وارد می شوند،[113] حضرت عیسی نیز نزول فرموده و به آن حضرت اقتداء مینمایند[114] مردم با اینكه انتظار ظهورش را دارند اما هنگام خروج آن حضرت – چون او را مخالف هوای نفسانی خویش میبینند- با او به مبارزه بر می خیزند.[115]
مهدی موعود كاشانی صاحب جفر وجامعه (لوح قضا وقدر) و تنها فرد عالم به آنها[116] ، آورنده تأویل[117] و جدا كننده بهشتیان از دوزخیان[118] است و هم اوست كه خروجش از شروط قیامت[119] و هنگامه رجعت حضرت عیسی(ع)[120] و انبیاء دیگر[121] میباشد.
حال به نظر می رسد با توجه به مطالب جامعی كه كاشان مطرح ركرده حكم به عدم مطابقت آن با مهدی[122](ع) شیعیان فقط از روی جزئی نگری و عدم نگاه جامع، به تأویلات ودیگرآثار كاشانی صورت گرفته است. واینكه جناب كاشانی طبق «یكی از روایات ، عیسی(ع) را به هنگام رجعت درآخر الزمان همان مهدی موعد میداند (طبق یك حدیث لا مهدی الاّ عیسی) بنا به روایتی دیگر مهدی شخصیتی ممتاز از حضرت عیسی (ع) است و حضرت عیسی(ع) تنها جهت آماده كردن مقدمات ظهور وی رجعت خواهد نمود>.
فقط برای نشان دادن این مطلب است كه حتی اگر به عقیده برخی حضرت عیسی(ع) همان مهدی(ع) آخر الزمان باشد باز هم ملزم به رعایت شریعت محمدی است چرا كه آن حضرت به امام جماعت مسلمین – حتی اگر آنرا شخصی غیر از حضرت مهدی(ع) فرض كنیم- اقتدا مینماید.[123]
در واقع هدف جناب ملا عبدالرزاق از نقل روایات مختلف در این فراز تأویلات نه تائید آنها بلكه دائمی بودن شریعت محمدی (ص) و متابعت حضرت عیسی (ع) از آن میباشد. زیرا ایشان غیر از اینك آن حضرت را از نسل حضرت محمد(ص) وهم نام وكنیه او می دانند. درجای جای تأویلات به تمایز حضرت مهدی(ع) و عیسی(ع) اشاره نمودهاند.[124]
كه سوگمندنه جناب پییرلوری آنرا نشان از عدم مطابقت مهدی(عج) مورد نظر كاشانی با امام دوازدهم شیعیان میدانند. حال برای صحت گفتار خود به یكی از استدلالهای كلامی گونه كاشانی در این زمینه میپردازیم.
ایشان در ذیل آیات شریفه 34 و33 سوره مباركه آل عمران[125]«إن الله اصطفی، آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم» پس از اینكه ولایت را به ظاهری و معنوی (باطنی ) تقسیم كرده و به پدران سه گانه انسان( 1-پدر عرفی 2- پدر تربیتی <پدر خوانده >3- پدر علمی ) اشاره می كند، می افزایند: « همانگونه كه در تولد ظاهری بدن نوزاد از ارتباط رحم مادر و نطفه پدر ایجاد می شود، در تولد حقیقی نیز، تولد قطب به واسطه رحم استعداد نفس و دم مسیحائی شیخ و علم می باشد كه حضرت عیسی در بیان خود به این ولایت حقیقی اشاره فرموده اند «لن یلج ملكوت السموات من لم یولد مرتین» . پس باید دانست كه ولادت معنوی غالباً تابع ولادت ظاهری
است كه از راه تناسل صورت میگیرد ( سپس بعد از ذكر چند نمونه از انبیاء ماخذ اینكه حضرات محمد(ص) ، عیسی(ع) ، موسی(ع) ،یعقوب (ع) ، اسحاق(س) و اسماعیل(ع) از نسل حضرت ابراهیم (ع) اند وحضرت ابراهیم (ع) خود از نسل حضرت نوح می باشد می فرمایند :] سبب این مطلب این است كه روح در صفا وكدورت متناسب با اعتدال ویا عدم اعتدال مزاج است. پس هر روحی مزاج متناسب و مخصوص خود را دارد واز طرفی چون فیض براساس مناسبت و تفاوت مرتبه ارواح [ازلی] به آنان می رسد پس در مورد تفاوت مزاجی نیز همینگونه است[یعنی آنها نیز براساس تفاوت مزاج خود فیض را دریافت میكنند] از طرف دیگر [افراد] یك نسل تشابه مزاجی بیشتری نسبت به بقیه دارند [مگر در حالت عارضی اتفاقی] پس [براساس مقدماتی كه گفتیم] ارواح متصل به آنها نیز از جهت مرتبه وصفات نزدیكی بیشتری به همدیگر دارند واینها دلایلی است كه [نظر ما را درباره] از نسل حضرت رسول (ص) بودن حضرت مهدی(ع) تقویت میكند.»[126]
این استدلال جناب كاشانی می تواند در مورد تمامی ائمه اطهار (علیهم السلام) صادق باشد چرا كه ایشان – همچنانكه قبلاً گفتیم- اهل بیت (ع) را دارای قرابت صوری ومعنوی – توأمان – با آن حضرت دانسته ودیگران را در شمار آنها نیاورده اند.
شاهد صدق گفتارما مقدمه ای است كه این عارف بزرگواربر رساله تشریفات خویش نگاشته اند. كه متاسفانه این رساله- كه در مجموعه رسائل و مصنفات كاشانی وبا سعی و تلاش محقق ارجمند جناب آقای مجید هادی زاده گرد آمده - در پایان تحقیقات به دستم رسید و آنچنان كه باید ازآن استفاده نشده و همین بس كه ایشان در مقدمه ارزشمند خود چنان كوششی به خرج داده اند كه ناخودآگاه انسان را بتحسین واداشته و بر آنهمه جدیت و پیگیری آفرین میگوید. ما نیز تبركاً قسمتهایی از آنرا جهت حسن ختام می آوریم:
«در بیان منابع مذهب اهل بیت –علیهم السلام-مذهب اهل بیت را مذهب عدل وتوحید خوانند و علمای این طریق به علمای عدل و توحید مشهورند، چه منبع نور توحید روح مقدس پیامبر است- صلی الله علیه و آله وسلم – و معدن عدل نفس مظهر او .. وصف انبیاء – علیهم السلام – یك قبیله اند كه برسبیل
توارث كابراً عن كاربر توحید و عدل- كه منبع و معادن آنند از یكدیگر می برند،چنان كه ابراهیم خلیل الله – صلوات الله علیه – فرمود:<انی وجهت وجهی للذی فطر السموات وا لارض حنیفاً و ما أنا من المشركین> و محمدحبیب الله – صلی الله علیه – فرمود:< اتبع مله ابراهیم حنیفاً > و<وماكان من المشركین> و از او به سید الأوصیاء امیرالمومنین علی – علیه السلام – و از او به فرزندان او – علیه و علیهم السلام – چنان كه فرموده (هم موضع سره و لجأ امره و عیبة علمه و موئل حكمته وكهوف كتبه و حبال دینه) و اساس و بنیاد كمال بر توحید وعدل است ونتیجه و ثمره این هر دو محبت.......پیغمبر- علیه السلام- این معانی را در اهل بیت خویش به ودیعت نهاد و فرمود كه< مثل اهل بیتی كمثل سفینه نوح من ركب فیها نجی و من تخلف عنها غرق>. پس شجره نبوت را اصل توحید است وساق عدالت و ثمره محبت و این شجره نسل أنبیاء و اولیاء است ازآدم تا محمد – علیه اسلام- و از اوهمچنین باقی به بقایای او تا به قائم آل محمد علیه السلام.>[127]
حال زمان آن است كه بدون هیچ تردیدی امام علامة، كامل مكمل، وحید دهر و فرید عصر فخر عارفین ونوردیدگان موحدین و كمال الملة و الحق والدین، ملاعبدالرزاق كاشانی[128]را طلایه دار عرفان شیعی و بزرگ پرچم دار مكتب اهل بیت (علیهم السلام) بدانیم كه سالها قبل از دوعارف بزرگوار شیعی – جناب سید حیدر آملی (720تا787 هـ.ق) و جناب شاه نعمت الله ولی(730تا834 هـ.ق) خط بطلان بر تضاد عرفان و تشیع كشیده و طشت رسوایی یاوه سرایان ظاهربین را از بلندی دست نیافتنی اش برزمین جهالت وضلالتشان افكنده است.
تا اینجا بحث تشیع كاشانی را از میان مطلب ایشان دربارة اهل بیت( ع) پی گرفتیم، حال به مقایسه عقائد كاشانی با اصلی ترین مختصات تشیع پرداخته و
مقدمتاً دو نكته را یادآور میشویم.
اولاً : جناب ملا عبدالرزاق – همانگونه كه قبلاً نیز گفته شد- در تأویلات به دنبال مطرح كردن مباحث كلامی نبوده- چرا كه اصولاً عرفا از اینگونه بحثها گریزان بودهاند – بلكه هدف اصلی ایشان ارائه تأویل برای اهل ذوق میباشد.[129]
لذا نوعاً مسائل مطرح شده به صورت خلاصه و گذرا میباشد.
ثانیاً : ممكن است كه افراد دیگری نیز همچون كاشانی قائل به برخی از این نظرات باشند، اما باید بدانیم كه فقط صرف قائل بودن به برخی عقاید شیعی ، دلیل تشیع نیست همچنانكه قائلیت به حسن و قبح عقلی توسط معتزله و شفاعت توسط اشاعره هرگز به معنی تشیع آنان نمی باشد بلكه باید به مجموع عقاید یك فرد نظر افكنیم.
همچنانكه میدانیم در این عرصه پیل افكن علمای شیعه به پیروی از ائمه معصومین از لغزشگاههای جبراشعری و تفویض معتزلی رهیده و به قله رفیع «لاجبر و لاتفویض بل امربین الأمرین» نائل آمدهاند.[130]
جناب علامه كاشانی به تبعیت از ائمه معصومین(ع) جبر را سبب اباجگیری و تفویض را نشانه شرك و دوگانگی برشمرده و طریق اسلام را راه میانه آن دو می داند. و برای تقریب اذهان افعال خلق را نسبت به افعال حق همانند بدن برای روح می شمارد. كه در این نسبت با اینكه مصدر افعال روح است، اما جز به وسیله بدن انجام امور ممكن نیست. به همان نسبت با اینكه مصدر افعال حق تعالی است، اما فعل حق جز به واسطه خلق ظهور نمییابد.[131] ایشان در جای دیگر از تأویلات وحدت صرف وجود و تأثیر را جبر، و وجود و تأثیر مستقل را تفویض برشمرده وجمع میان این دو را همان صراط مستقیم و دین متین معرفی
می كنند[132] كه در رساله قضا و قدر خود با نقل حدیث معروف امام صادق «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الأمرین»[133] بر این صراط مستقیم صحه میگذارند.
همچنانكه میدانیم رجعت از عقاید شیعه است كه تمامی علمای ما بر آن تاكید ورزیده و آنرا از مسلمات شیعه میدانند. و تفسیرش در یك عبارت كوتاه چنین است كه بعد ازظهر حضرت مهدی (ع) گروهی از مؤمنان خالص و كفار و طاغیان بسیار شرور به این جهان باز می گردند. گروه اول مدارجی از كمال را طی می كنند و گروه دوم كیفرهای شدیدی می بینند.[134]چرا كه <ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غیرطبیعی از دنیا رفته، در زمانی دیگر مستعد كمالی شود كه در زمانی غیر از زمان زندگی اش موجود وفراهم باشد وبعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد و یا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینكه مقداری در برزخ زندگی كرده باشد. چنین كسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن استعداد میشود و دوباره به زمین بر میگردد كه آن كمال را بدست آورد كه در هر یك از این دو فرض، مسئله رجعت وبازگشت، به دنیا جایز است>[135]
جناب كاشانی از خروج انبیاء- به عنوان آگاهترین فرد هر امت، به خداوند - در هنگامه قیام مهدی(ع) خبر داده[136] كه حضرت عیسی(ع) نیز جزء نزول كنندگان آن روز بوده[137] و رجعت آن حضرت را به صورت جسمانی[138] و به سبب رسیدن به كمال حقیقی اش واجب می داند.[139] ایشان
داستان حضرت عزیز (ع) را نیز نوعی از رجعت دانسته كه برای رسیدن به كمال مطلوب آن حضرت صورت گرفته است.[140]
نكته قابل ذكر اینكه جناب ملا عبدالرزاق تعلق روح را به بدن دیگری از جنس خودش می داند. همچنانكه ملاصدرا نیز همین نظر را پذیرفتهاند.[141]
با اینكه بحث شفاعت از مختصات شیعه نبوده اما <در این مسله شیعه با عقیده خشك معتزله كه معتقد است هركس بدون توبه بمیرد امكان شمول مغفرت و شفاعت درباره اش نیست مخالف است همچنانكه با اصل مغفرت و شفاعت گزافكارانه اشعری نیز مخالف است.»[142]
كه جناب كاشانی نیز با پذیرش اصل شفاعت و نیز ضابطه مندی آن بر این تفكر شیعی صحه گذاشته اند ایشان شفاعت را برای دو گرو مستحقین و غیرمستحقین تعریف كرده[143] و شفاعت را منوط به دو امر میدانند 1- قدرت شفاعت برای شخص شافع 2- قوه و استعداد پذیرش برای شفاعت شده[144]سپس قدرت شفاعت كننده را به دلیل صفاء استعداد و مناسبات با نور ملكوتی دانسته[145] و در ادامه به توضیح شرایط پذیرش شفاعت میپردازند ایشان شفاعت را افاضه نور و یاری رساندن به شخص شفاعت شده در هنگام توسلش به شفیع میداند و شفیع را وسیله و واسطهای می داند كه با شخص شفاعت شده دارای مناسبت واتصال است. واذن شفاعت توسط حق تعالی را منوط به استعداد اصلی، ورضای الهی به شفاعت را وابسته به پاكی حاصل از سعی و تلاش شفاعت شده میداند. كه اگر
این دو نباشد اذن ورضایت الهی برای شفاعت شفیع حاصل نمی شود. و حتی در این حالت نیز اگر به فرض محال نبی یا ملكی نیز بتواند شفاعت او را نماید به دلیل اینكه خوداو قابلیت ندارد ، نفعی نبوده و شفاعتی صورت نگرفته است.[146]
همچنانكه می دانیم كه ازجمله مختصات شیعه این است كه انبیاء و ائمه را معصوم از گناه – اعم از صغیره و كبیره – میداند.
جناب ملا عبدالرزاق در ذیل آیه 161، سوره مباركه ال عمران[147] (ماكان لبنی أن یغل) به این مطلب پرداخته و این امر را ناشی از عصمت انبیاء می دانند ودر ادامه در توضیح آن میافزایند : <انجام اینگونه امور به جهت اینكه آنان از صفات بشری رهیده و نسبت به تأثیر فراخوانهای نفسانی وشیطان معصوم میباشد. از آنان محال میباشد چرا كه آنان قائم بالله و متصف به صفات الهی اند. ایشان همچنین در رساله «تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان» خود از امام سجاد (ع) اینگونه روایت می كند: « وقال الإمام المعصوم زین العابدین علی بن الحسین – علیهما السلام»[148] كه این خود بیان كننده این مطلب است كه این عارف بزرگوار – همچون دیگر علما وعرفای شیعه- قائل به عصمت انبیاء و ائمه (علیهم السلام) بوده است.
می دانیم كه توحید مورد نظر معتزله توحید صفاتی است، كه مورد انكار اشاعره است. و توحید مورد نظر اشاعره توحید افعالی است كه مورد انكار معتزله میباشد. و نیز میدانیم كه شیعه در بحث صفات طرفدار توحید صفاتی است و دربحث افعال طرفدار توحید افعالی است. اما توحید صفاتی شیعه با توحید صفاتی معتزله متفاوت است وبا توحید افعالی اشاعره نیز مغایرت دارد. توحید صفاتی معتزله به معنی خالی بودن ذات از هر صفتی و به عبارت دیگر به معنی فاقد الصفات بودن ذات است، ولی توحید صفاتی شیعه به معنی
عینیت صفات با ذات است.[149] كه جناب كاشانی در جای جای تأویلات به این مهم پرداختهاند. ایشان زیادت صفات بر ذات را كه عقیده سخیف اشاعره است به مشابه اثبات دوگانگی در ذات معرفی كرده[150] و دلیل شرك مسیحیان را زیادت حیات وعلم بر ذات حق میدانند[151] و در توضیح اضافه می كند كه تفاوت اراده و علم وقدرت الهی فقط به اعتبارات مختلف است چرا كه خداوند به همه اشیاء و زمان وقوع و حسب وقوع آن علم دارد حال به اعتقادات مختلف او را عالم، مرید وقادر میدانیم[152] ایشان دو توضیح ( قل هو الله احد) «الله » را بدل به «هو» می دانند ودلیل بدل قرار گرفتن «الله» برای «هو» را نشان دادن این موضوع می دانند كه صفات حق تعالی زائد برذاتش نبوده بلكه عین ذات الهی می باشند و تفاوت آنها فقط به اعتبار عقلی است و سپس با عقل فرازی درخشان از نهج البلاغه «كمال الأخلاص از نفی الحسنات عنه» برگفتار خود مهر تائید مینهد.[153]حال اگر به این مجموعه عقایدی و عدم تكلیف مایطاق[154]و عذاب بدون استحقاق و رعایت اعتدال در همه امور و براساس عقل شرع[155] و نیز توجه به مسائل اجتماعی من جمله سیاست مدن مدنی الطبع بودن انسان ونیز معراج جسمانی[156] و تاكید بر فراوان بر مبحث عدل[157] را نیز بیفزائیم به نظر كاملاً شیعی این معارف محقق بیشتری خواهیم برد.نكته ای كه از اینجا توضیح آن ضروری به نظر می رسد و آن اینكه جناب كاشانی در شرح نصوص خود درحدیث فضل عمر را در داستان اسراء جنگی به همان صورت كه در متن نصوص آمده شرح نموده اند[158]كه در صورت پذیرش این مطلب با مقام عصمت
رسول اكرم (ص) منافات دارد. اما باید خواننده محترم را به این نكته توجه دهیم كه ایشان در شرح فصوص، فقط در صدد شرح و توضیح عبارات براساس متن بوده و از هر گونه اظهارنظری در مقابل متن پرهیز نموده است. شاهد صادق ما اینكه ایشان حتی آیه شریفه 67 سوره انفال را -كه ابن عربی شأن نزول آنرا فضل عمر درد داستان اسرای جنگی میداند – در تأویلات ذكر نكرده[159] و با اینكه خود او در تأویلات حضرت اسماعیل (ع) را به عنوان ذبیح معرفی می كنند[160] اما در شرح فصوص هیچگاه متعرض ابن عربی در این موضوع نمیگردند.
علامه كاشانی از معدود عرفایی است كه در دو حوزه عرفان نظری و عملی و نیز به زبان های عربی وفارسی قلم فرسائی كرده و الحق كه در هر دو میدان با خامه شیوای خود چه صورتگریها كه نكرده است ما در اینجا، به اختصار از كتب و رسائل ایشان نامبرده و معرفی كامل را به كتاب ارزشمند <مجموعه رسائل و مصنفات عبد الرازق كاشانی>تحقیق شایسته و بایسته محقق ارجمند جناب آقای هادی زاده واگذارمی كنیم.
عمده شهرت كاشانی در میان اهل عرفان به سبب نگاشتن دو شرح وزین بر< منازل السائرین> و<فصوص الحكم> و نیز گردآوری <اصطلاحات الصوفیه> می باشد. در حالیكه ایشان دارای اثر دیگر نیز می باشند كه به مراتب از ارزش افزونتری براین سه برخورداراست،این اثر گرانسنگ <تأویلات القرآن الكریم> نام دارد كه تأویلی عرفانی از تمام سور قرآن می باشد. باید كه جناب آقای هادی زاده < لطائف الأعلام فی إشارات اهل الألهام> را -كه اصطلاح نامدای به مراتب حجیم تر از اصطلاحات الصوفیه می باشدو بالغ بر 1560اصطلاح عرفانی را درخود جای داده است.- اثر كاشانی دانسته اند.
البته به نظر می رسد كه انتساب< لطائف الأعلام> به كاشانی – همانگونه كه آیت الله روضاتی نیز اشاره فرموده اند[161] - به سختی میسر است چرا كه اولاً ایشان با اینكه در مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> از دیگر آثارشان نام می برند، اما هیچ نامی از این كتاب مهم درآنجا و دیگرآثارش به میان نیاورده است و ثانیاً در آثار هیچكدام از عرفانی متأخر او نیز هیچگونه نامی برده نشده و ارجاعی به آن صورت نگرفته و استفادهای به میان نیامده است و این خود بسیار سؤال انگیز است كه با وجود اصطلاح نامهای به این مهمی چگونه ممكن است كه نامی ازآن به میان نیامده باشد و این در حالیست كه از<اصطلاحات الصوفیه> ایشان به كرات نقل قول شده است .و به نظر می رسد ادله ای كه جناب آقای هادی زاده در این زمینه ارائه نموده اند نیز پاسخگوئی ابهام موجود نمی باشد. چرا كه صرف وجود چند مشابهت نمیتواند دلیل صحت این انتساب باشد.تاجائیكه می توان گفت كه شخص صاحب ذوقی با توجه به كمبودهایی كه در <اصطلاحات الصوفیه> دیده به تكمیل آن پرداخته ، اما بعداً و به مرور زمان نزد نسخه نویسان – به خاطر همان مسائل مشترك- به نام ملاعبدالرزاق مشهور گردیده باشد.
لذا با توجه به شواهد موجود به سختی میتوان به قطعی بودن این انتساب رأی داد. پس ما نیز در اینجا فقط به تقدم وتأخر دیگرآثار او میپردازیم . با توجه به اینكه جناب كاشانی در مقدمه <اصطلاحات ا لصوفیه>از< شرح منازل السائرین>،<شرح فصوص الحكم> و<تأویلات القرآن الحكیم>[162] نامبرده اند، لذا با قاطعیت می توان <اصطلاحات الصوفیه> را آخرین كتاب كاشانی دانست و با نظر به اینكه درشرح فصوص الحكم نیز به كرّات به تأویلات ارجاع دادهاند.[163]
می توان حكم به متأخر بودن شرح فصوص نسبت به تأویلات داد. كه شاهد گفتار ما نظر دكتر عثمان یحیی در كتاب <مؤلفات ابن عربی> است كه درآنجا از نسخه ای ازتأویلات نام
میبرند كه در دو مجلد تركیه موجود بوده (سلیمانیه: رقم 17،18) و مؤلف مجله اول در سال (727 هـ ق) و مجلد دوم را درسال (729 هـ ق) به اتمام رساندهاند.[164]
حال با توجه به اینكه جناب كاشانی <شرح منازل السائرین> خود را تقاضای غیاث الدین محمد بن رشید الله فضل الله نگاشتهاند[165] و اینكه سالهای وزارت ایشان بین سالهای (728 تا 735 هـ ق) بوده است لذا می توان به تاریخ 22 رجب المرجب سال (731 هـ ق )به عنوان فراغت از تألیف شرح منازل السائرین – در آخر یكی از نسخ- اعتماد نمود.[166]
خلاصه اینكه علامه كاشانی پس از تألیف مجلد اول تأویلات در سال (727 هـ ق) و مجلد دوم آن در سال (729 هـ ق) در دو سال بعد ازآن <شرح فصوص الحكم> و <شرح منازل السائرین> را به رشته تحریر درآورده ودرآخر نیز به تألیف <اصطلاحات الصوفیه> دست یازیده است، پس تمامی كتب ایشان محصول دوران پختگی و اواخر عمر شریف این عارف فرزانه بوده است.
1- رساله مبدأ و معاد
2- رساله ای مختصر پیرامون مبدأ ومعاد
3- رساله تشریقات
4- رساله در تفسیر قول النبی: ثلاث مهلكات و ثلاث منجیات
5- پاسخ به پرسشی درباره یكی از بزرگان
6- نامه شیخ عبدالرزاق كاشانی به علاء الدوله سمنانی (تحریر اول)
7- نامه شیخ عبدالرزاق كاشانی به علاء الدوله سمنانی( تحریردوم )
8- فوائد فارسی : 1- در حقیقت شكر 2- در سوال حضرت علی امیرالمومنین علی – علیه السلام- عن العدل و الجود أیها أفضل 3- در بیان تغایر معنوی میان ما بعد لكن وما قبل آن در قول خداوند : ولكن سلم 4- فی التوفیق بین الحدیثین المذكوربین بالفارسیه
9- تحفة الأخوان فی خصائص الفتیان ، باید یاد آور شد كه این رساله ، ترجمه شده عربی آن با همین نام میباشد.
10- تحقة الأخوان فی خصائص والفتیان
11- رسالة فی القضاء والقدر
12- بیان مقدار السنه السرمدیه و تعیین الأیام إلأهیه
13- ارسالةه المعادیة
14- السوانح الغیبة و المواهب العنیة
15- شرح حدیث الحقیقة
16- الرساله العرفانیة
17- فوائد العربیه :
1- فی بیان قول النبی – صلی الله علیه وآله وسلم – الراحمون یرحمهم الرحمن
2- فی اتحاد الذات مع الصفات أوتغایرهما
3- فی التلفیق بین الحدیثین
3- فی الجمع بین الحدیثین
4- ما لا رابطه بین الحق و العبد؟
6- فی بیان المراد بما وقع فی كلام المحققین من ذكر الوجه والشَعر لمحبوبهم
7- فی شرح مسلة الباسط و الاعراض
8- فی سبب تعلق النفس بالبدن
9- فی ما یتعلق ببطون آیه الكریمة : أنا عرضنا الأمانة
10- فی تقسیم السلاك الی الله إلی اربعه أقسام
11- فی العلم الأاستدلالی
12- إن جمیع الموجودات مرا یا وجه الحق تعالی
13- فی تحقیق ما فعل آصف بن برخیا من حصول عرش بلقیس عند سیلمان
14- تعلیقه علی «المفص فی علم العربیة»
الف – قصائد:
فی بیان حقائق مناسك حق
كه و فی مدح امیرالمؤمنین و امام المتقین علی إبن أبی طالب – علیه السلام والتحیة- عند زیارة مرقده
ب : المتفرقات كه و فی مدح حسین بن علی – علیهم السلام- عند الزیارة
می دانیم كه كتاب تأویلات را غالباً منتسب به ابن عربی می دانند و حتی باوجود دلایل روشن در این زمینه باز هم ناشران عرب به خاطر سودجوئیهای خود از درج نام ملا عبدالرزاق خوداری كرده و آنرا به نام ابن عربی چاپ می كنند. ما در اینجا با ذكر دلایلی چند، انتساب این كتاب به ابن عربی را رد می نمائیم.
1- مقدمتاً باید گفت كه جناب ملا عبدالرزاق در مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> خود، كتاب تأویلات را ازآثار خود برشمرده اند : « وبعد فأنی لما فرغت من تسوید شرح كتاب منازل السائرین و كان كلام فیه- و فی شرح فصوص الحكم و تأویلات القرآن الحكیم- ..»[167] حال برای روشن شدن این مطلب كتاب شرح نصوص ایشان مراجعه مینمائیم.
2- ایشان در شرح فصوص خود نیز ارجاعاتی به كتاب تأویلاتش میدهد كه به شرح ذیل میباشد «.. علی تأویل التابوت بالبدن الأنسانی وموسی بالروح یؤول فرعون بالنفس الأمارة و الشجر بالقوة الفكریة، فمن أراد التطبیق فلیرجع إلی تأویلات القران التی كتبناها فلیس هذا موضع ذكره»[168]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی،ج 1،ص 239، ج2 ص 24،22،21، 96،95
3- در جای دیگری از شرح فصوص آمده است «و ثعباناً یلتقم ما زورته شجرة القوة المتخیلة و الوهمیة من فرعون وقومه من الشبهة كل ذلك لطاعتها موسی القلب والروح و من أراد ترتیب القصه و تحقیق الحق فی هذا المثل و نظائره فلیطالعها فی التاویلات التی كتبناها فی القرآن»[169]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 1،ص 239ص 22،21، 96-95
و در فرازی دیگر از شرح فصوص آورده اند «اصحاب الفترات هم الذین نشئوا فی زمان الفترة بین رسولین فلم یعلموا بشریعة الرسول المقدم لأنه لم یدركها و لم یشرح بعد شرع النبی الآتی و لعل الصعید الذی یحشرون فیه من أرض الساهرة، فمن أراد ان یطلع بحقیقه فلیطبه من التأویلات التی كتبناها فی القرآن»[170]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 2،ص 405
5- حال به دودلیل متقن از متن كتاب تأویلات ایشان میپردازیم : نخستین دلیل اینكه ایشان در مجاه دوم در مورد حاضر كردن تخت بلقیس توسط اصف بن برخیا به نقل قول از ابن عربی پرداخته و می آورند «قال ابن الأعرابی رحمه الله : إن الأتیان كان بأفنائه ثمة و ایجاده بحضرة سلیمان والتكفیر تغییر الصورة»[171] این نقل قول مربوط به قسمتی از فص سلیمانی است كه درآنجا میفرمایند«فرأی فی ذلك الزمان بعینه سلیمان علیه السلام عرش بلقیس مستقراً عنده لئلا یتخیل أنه أدركه وهوفی مكانه من غیرانتقال و لم یكن عندنا باتحاد الزمان الأنتقال و إنما كانی اعدام وایجاد من حیث لایشعر أحد بذلك إلا من عرفه و هو قوله تعالی(بل هم فی لبس من خلق جدید)»[172]
ن ك : فصوص الحكم، فص سلیمانی /ص 55
6- ایشان در فرازی دیگر از تأویلات می آورند: «و قد سمعت و شیخنا نوالدین عبدالصمد- قدس الله روحه العزیز – فی شهود الوحدة ومقام الفناء عن أبیه»[173] و این در حالیست كه میدانیم شیخ نورالدین عبدالصمد نطنزی (م 966 هـ ق) استاد ومرشد جناب ملاعبدالرزاق – همانگونه كه در نامه اش به علاء الدوله سمنانی اشاره كرده اند – بوده است.در حالیكه وفات ابن عربی سال (368 هـ ق) می باشد با اینكه با وجود این ادله روشن جای هیچگونه تردید درصحت انتساب تأویلات ( تغییر منسوب به ابن عربی) به كاشانی نداریم،اما با این حال به آراء دیگر بزرگان نیز به عنوان گواه صدق خود می پردازیم.
7- عارف بزرگوار جناب سید حیدرآملی (720تا782 هـ ق) درجامع الاسرار خود – در معرفی جناب كاشانی- میآورند: (( «و منهم المولی الأعظم و البحر الخضم كمال اللملة و الحق والدین عبدالرزاق كاشانی»- قدس سره – فانه رجع من العلوم الرسمیه الی العلوم الحقیقه و من طریق علماء الظاهر الی طریق علماء الباطن و صار من كبارهم و صنف فی التصوف كتباً و رسائل ومنهم «التأویلات للقرآن المجید» و «شرح فصوص الحكم» و «شرح منازل السائرین» و غیرذلك[174])).
8- ایشان در جایی دیگر از جامع الاسرارآورده اند « ومعناه ما أوّله المؤولون لاسیما المولی الأعظم كمال الحق والملّة والدین عبدالرزاق (الكاشانی) – قدس الله سره – كما ذكر فی «تأویلاته» و انه قال: قول تعالی قل: أمن من «عین الجمع» ای «عین الجمع الأحدیة الزاتیة» وارد علی «مظهر التفصیل الأسمائی فی حضره الواحدیه»[175]
ن ك: تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی / ج 2،ص468
9- و نیز در فرازی دیگر از جامع الاسرار می فرمایند :«بسم الله الرحمن الرحیم> علی حسب ما ذكرناه أشار المولی الأعظم كمال الحق والملة والدین عبدالرزاق (الكاشانی) – قدس
سره – فی أول «تأویلاته» ،أشارة جامعة و هی هذه (اسم الشیئ ، یعرف به، فاسماءالله تعالی هی الصوره النوعیة التی»[176]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشلر یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 1،ص 7
10- عارف محقق ابن حمزه فناری (م 834 هـ ق) نیز در كتاب ارزشمندش در مصباح الأنس آورده است«.. ولیس كما ذكر الامام أبوحامد الغزالی فی المقصد الأسن،ی من أن المراد بأسماء الله النحویه المقابله للأفعال و الحروف. فأنها عین الألفاظ و لا ما ذكره القاسانی فی تأویلاته من أن المراد بأسماء الله ماسماءالحكماء بالصورة النوعیة»[177]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته بانام تفسیر ابن عربی / ج 1،ص 7
11- هم او در جایی دیگر از مصباح الأنسش افزوده اند : «یوم ذی المعارج الذی هو خمسون ألف سنة و هذا تاویل ذكره القاشانی فی یوم ذی المعارج»[178]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 2،ص 369
12- محقق ارجمن عبد الرحمن جامی (م897 هـ ق)در كتاب نفیس نفحات الأنس آورده اند: <وی را منصفات بسیار است، چون تفسیر تأویلات و كتاب اصطلاحات الصوفیه و شیخ فصوص الحكم و شرح منازل السائرین و غیرآن از رسائل»[179]
13- ایشان در دیگر كتاب وزین خود، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص آورده اند: «أی لوجعلناه الرسول ملكاه لجعلناه رجلاً أی لجسدناه الأن الملك نور غیرمرئی بالبصر و هم ظاهریون لایدركون محسوساً كذا فی تأویلات الشیخ كمال الدین عبدالرزاق الكاشی- رحمه الله »[180]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته بانام تفسیر ابن عربی/ ج 1،ص 358
14- ایشان در جای دیگری از نقد النصوص میفرمایند: «قال صاحب التأویلات فی معنی هذه الایة أی كان شیئا فی علم الله – بل فی نفس الامر اقدام روحه – ولكنه لم یذكرفیما بین الناس»[181]
ن ك :تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 2،ص 739
15- شهید ثانی ( م 966 هـ ق) نیز در كتاب منیة المریدش - در مقام تمجید از تأویلات – فرموده اند: « ومن ثم نری التفاسیر مختلفة حسب اختلاف اهلها فیما یغلب علیهم من العلم فنها یغلب علیه العربیة كالكشاف الزمخشری و … و منها ما یسلط علی تأویل الحقائق دون التفسیر الظاهر، كتأویل عبدالرزاق القاشی»[182]
16- همچنین شیخ بهایی ( م 1030 هـ ق) در كشكول خود به نقل قول از تأویلات پرداخته و آورده اند «روی العارف الربانی مولانا عبدالرزاق القاسانی فی تأویلاته عن الصادق جعفر بن محمد : إنه قال : لقد تجلی الله لعباده فی كلامه و لكن لایبصرون»[183]
ن ك : تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 1،ص 4
17- محمد معصو نائب الصدر شیرازی (م13344 هـ ق) نیز در طرائق الحقائق با نقل قسمتی از تأویلات می فرمایند: «و قال مولانا عبدالرزاق القاسانی فی تاویلاته عند السورة الجمعة ما هذا لفظه : كل وضع لاتطلع العقول البشریه علی بیه فهو من وراء طول العقل المشوب بالوهم …»[184]
ن ك :تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 2،ص 642
18- ایشان بلافاصله پس از اتمام عبارت قبل به نقلی دیگر از كاشانی پرداخته و میآورند «و قال – قدس سره – فی تفسیر سورة الزخرف عند قوله- تعالی: (وانه لعلم للساعة فلا
تمترن بها»أی أن عیسی – علیه السلام – مما یعلم به القیامه الكبری وذلك أن نزوله من إشراط الساعة»[185]
ن ك:تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی / ج 2،ص 450
19- جناب میرزا حبیب الله هاشمی خوئی نیز در (قرن 14) در منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة میآورند « و بما قررنا علم سّرقول كاشف الحقائق الامام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام والله لقد تجلی الله عزوجل لخلقه فی كلامه ولكن لایبصرون» رواه عنه علیه السلام العارف الربانی مولانا عبدالرزاق القاسانی فی تأویلاته»[186]
ن ك: تأویلات القرآن الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج 1،ص 6
20- و افزون براینها حاجی خلیفه نیز در كشف الظنون درتوصیف تأویلات آورده اند: «تأویلات القرآن، المعروف یتأویلات الكاشانی» : هو تفسیر بالتأویل علی اصطلاح التصوف … للشرح كمال الدین أبی الغنائم بن جمال الدین الكاشی سمرقندی: أوّله الحمدلله الذی جعل مناظم كلامه مظاهر صفاته»[187]
ن ك : تأویلات القران الكریم انتشار یافته با نام تفسیر ابن عربی/ ج1،ص 3
همچنانكه اشاره شد علاوه براینكه كاشانی به تأویلاتش اشاره كرده تمامی عرفاء ودانشمندان پس از او نیز تا امروز بر درستی این انتساب مهر تائید نهاده اند. از طرف دیگر نیز گزیده گویی وسلاست و روانی عبارات تأویلات به هیچ وجه قابل قیاس با دراز دامنی و دشوارگوئی ابن عربی نمی باشد پس باجرأت می توان تأویلات را اثر كاشانی دانسته و از عهده بدرآمد.
جهت دریافت فایل عبدالرزاق کاشانی لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
برچسب ها : عبدالرزاق کاشانی , دانلود عبدالرزاق کاشانی , تاریخ ادبیات , كاشانی در تصرف , دیوان کاشانی , صفات بالذات , عقیده و مذهب كاشانی , جمالالدین , كاشانی و آموخته ها , ادبیات , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه