حق حق یعنی سلطه، اقتدار اختیار حق عبارتست از سلطه و اقتداری كه قانون هر كشور به افرادی می دهد و بوسیله آن می توانند بهتر و با قاعده و صحیح زندگی كنند حق به دو نوع تقسیم می شود 1 حق مالی 2 حق غیرمالی حق مالی و حق غیرمالی سه تفاوت با هم دارند 1 حق مالی قابل تقویم و ارزیابی به پول است مثال من مالك این میز هستم یعنی حق مالكیت بر این میز چند است
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
انواع حقوق مدنی
حق : حق یعنی سلطه، اقتدار اختیار- حق عبارتست از سلطه و اقتداری كه قانون هر كشور به افرادی می دهد و بوسیله آن می توانند بهتر و با قاعده و صحیح زندگی كنند.
حق به دو نوع تقسیم می شود. 1- حق مالی 2- حق غیرمالی
حق مالی و حق غیرمالی سه تفاوت با هم دارند. 1- حق مالی قابل تقویم و ارزیابی به پول است. مثال من مالك این میز هستم. یعنی حق مالكیت بر این میز چند است. حق مالكیت یك حق مالی است و قابل تقویم به پول ولی حق غیرمالی قابل تقویم و ارزیابی به پول نیست مثل حق زوجیت، حق ابوت، بنوت، ولایت.
3- حق مالی اصولا قابل و نقل و انتقال است . ولی حق غیرمالی به هیچ وجه قابل نقل و انتقال نیست. بود از نقل و انتقال عرفاً مترادف می باشند ولی با هم تفاوت دارند. نقل عبارت است از انتقال ارادی مثلاً بوسیله عقد. ولی انتقال عبارت است از منتقل شدن قهری بر اثر ارث.
استثنائاً حق مالی قابل نقل و انتقال نیست. مثلا حق شفعه یك حق مالی است. ولی قابل نقل نیست شفیع كه صاحب حق شفعه است نمیتواند حق خود را به دیگران منتقل كند ولی قابل انتقال است و به وراث میرسد(م823)0
اصولا خیارات یك حق مالی هستند. خیارات در نكاح غیرمالی هستند. یك خیار هست كه قابل انتقال نیست و با مرگ صاحب آن از بین می رود. مانند خیارشرط برای ثالث با فوت ثالث به وراث منتقل نمی شود م 447- (خیار شرط قابل نقل نیست)
ولی حق غیرمالی به هیچ وجه نه قابل نقل به دیگران است و نه قابل انتقال و چسبیده به شخصیت.
3- حق مالی قابل اسقاط است یعنی صاحب حق فقط به اراده ی خودش می تواند حق خود را از بین ببرد. ولی حق غیرمالی قابل اسقاط نیست . مثال برای حق مالی، شخصی كه مالك میز است میز خود را دور می اندازد. حق غیرمالی از بین می رود ولی قابل اسقاط نیست. علت از بین رفتن می تواند اسقاط، بیع، صلح، هبه ویا .. .باشد.
حق مالی
حق مالی تقسیم می شود به 1- حق عینی2- حق دینی یا شخصی
حق عینی یعنی حق روی عین معین مانند مالكیت. حق دینی عبارتست از حق روی شخص. به حق دینی یا شخصی طلب می گویند طلب هر نوع حقی است كه شخص روی شخص دیگر دارد. مثال شخصی تعهد به كندن چاه می كند برای شخص دیگر. شخص دیگر طلبكار است طلب یعنی تعهد. هر كس در مقابل كسی تعهد كند اولی را متعهد ودومی را طلبكار گویند. حق دینی مستقیم روی شخص و غیرمستقیم روی مال است.
حق عینی: قانون مدنی درماده 29 حقوق عینی را شمرده ولی ماده ناقص است زیرا فقط سه حق عینی شمرده در حالیكه حقوق عینی 6 تا است. (كه 5 تای اولی را حق عینی اصلی)و (حق وثیقه را حق عینی تبعی ) گویند.
از 5 تای اول – 1- حق عینی اصلی كامل و 4 تای دیگر حق عینی اصلی ناقص هستند.
1- حق مالكیت : كامل زیر حق عینی است زیرا این حق به مالكش اجازه می دهد تمامی انتفاعات را از مال موضوع حق ببرد. (حق عینی اصلی)
موضوع حق: یعنی امری كه حق روی آن است. مانند میز در مورد حق مالكیت میز.
مفاد حق: یعنی آن حق به چه دردی می خورد و چه فایده ای است(دارد). مفاد حق مالكیت، تمام تصرفات در مال است و این مفاد را ماده 30 می گوید.
موضوع حق مالكیت دو چیز است یا عین است یا منفعت. بند یك م 29
حق انتفاع: حق انتفاع یعنی مالی كه هم عین آن و هم منافعش متعلق به شخصی است (مالك) ولی شخص دیگری (منتفع) حق دارد از منافع این مال استفاده كند. مانند اینكه شخصی به مسافرت می رود و حق سكونت از خانه اش را برای یكسال به دیگری واگذار كند.(م43)
حق ارتفاق: در واقع یك نوع حق انتفاع است یعنی در حق ارتفاق هم مانند حق انتفاع یكنفر از منافع مال دیگری استفاده می كند ولی رابطه این دو عموم و خصوص مطلق است. حق انتفاع عام است و حق ارتفاق خاص است. هر حق ارتفاقی حق انتفاع است ولی هر حق انتفاعی حق ارتفاق نیست.
حق ارتفاق 2 خصوصیت دارد كه خاص بودنش را مشخص می كند 1- حق ارتفاق ویژه اموال غیرمنقول است ولی حق انتفاع ممكن است روی مال منقول باشد یا غیرمنقول 2- در حق ارتفاق صاحب حق خودش باید مالك یك مال غیر منقول باشد و حقش در مال غیرمنقول دیگری است. در حالیكه در حق انتفاع صاحب حق لازم نیست. مالك چیزی باشد. مثال حق ارتفاق: حق عبور رو حق منظر و حق المجری است.
مثال 1- همسایه
مثال 2- شما حق دارید روزها از ملكی عبور كنید كه حق انتفاع است.
حق تحجیر:
اصطلاحات:
زمین موات 1- زمین دایر 2- زمین بایر
زمین موات یعنی زمین مرده، زمینی كه هیچ استفاده از آن نمی شود كرد و مالك هم ندارد. هر كس زمین موات را احیاء كند، آن زمین می شود دایر وآن شخص مالك آن زمین می شود. احیاء كردن تنهابه كشت و زرع نیست مثال زراعت، ساختمان، زمین بازی م 141- حال زمین دایر اگر دوباره موات شود می شود بایر یعنی زراعتش از بین برود و ساختمان خراب شود كه مالكیت مالك نیز از بین می رود.
زمین موات و بایر عین هم اند و تفاوتشان در سابقه شان می باشد كه زمین بایر سابقاً دایر بود.
هر كس زمین موات را احیا كند مالك آن می شود م 143.
تحجیر به معنی مقدمات احیاء است یعنی شخص می آید روی زمین موات كاری انجام د هد كه می خواند كه قصد احیاء دارد.( بقول قانون شروع در احیا)
مباح مالی است كه مالك ندارد(م27).
در اثرتحجیر،تحجیر كننده مالك زمین نمی شود. بلكه حقی روی زمین پیدا می كند به نام حق اولویت در احیاء، یعنی تحجیر كننده حق تقدم پیدا می كند نسبت به بقیه افراد جامعه برای احیا. اول او باید احیا كند كه اگر او نخواست بعداً دیگران. حق تحجیر یك حق عینی است. زیرا حق بر روی زمین است. موضوع حق زمین ومفاد حق اولویت در احیا است.
حق شفعه: هرگاه دو نفر در مال غیرمنقولی شریك باشند و یكی از شركاء تمام یا قسمتی از سهم خود را به شخص ثالثی بفروشد شریك دیگر حق شفعه دارد یعنی حق دارد پولی را كه ثالث به شریكش داد به ثالث بدهد و ملك را تملك كند. مثال: ملك مشاع بین حسن دو دانگ و حسین چهار دانگ مالك می باشند حسین چهاردانگ را به علی به 5،000،000 می فروشد در این حالت حسن 2 حق دارد 1 حق مالكیت بر سهم خودش و 2 حق شفعه روی 4 دانگ علی به موجب این حق می تواند 5،000،000 را به علی بدهد و مالك 4 دانگ دیگر شود و رضایت علی شرط نیست و این حق حقی عینی است چون روی زمین است.
موضوع حق شفعه مال غیر منقول متعلق به خریدار است (در مثال ما علی). مفاد حق شفعه تملك است حق شفعه الویت نیست الویت یعنی چند نفر یك حقی را دارند یكی از آنها الویت دارد بر دیگران.
حق شفعه فوری (م821 ) است و بعد از بیع به وجود می آید.
حق وثیقه: وثیقه یعنی تضمین و چیزی كه باعث اطمینان می شود. در حقوق مدنی، وثیقه یعنی مال یا شخصی كه طلب طلبكار را تضمین می كند. وثیقه بر دو نوع است : 1- وثیقه شخصی 2- وثیقه عینی(حق وثیقه، حق عینی تبعی)
وثیقه شخصی یعنی شخصی كه با طلبكار قرارداد می بندد و دین بدهكار را تضمین می كند وثیقه شخصی در حقوق ما دو عقد است 1- ضمان تضامنی(م723) 2- كفالت (م734) (وثیقه شخصی)
وثیقه عینی: دو جور است یا به سبب عقد حاصل می شود یا به سبب دستور مقام قضایی. به اولی وثیقه قراردادی و به دومی وثیقه قضایی میگویند.
وثیقه قراردادی: یعنی مدیون با انعقاد قرارداد با طلبكار مالی از اموالش را بوثیقه طلبكار می دهد. به این قرارداد عقد رهن گویند، بنابراین وثیقه قراردادی همان عقد رهن است. طلبكار مالك مال نمی شود. حق استفاده از مال را هم ندارد، فقط باید مال را نگهدارد. مفاد حقش این است كه اگر بدهكار سروعده بدهی اش را نداد طلبكار با مراجعه مقامات قضایی تقاضای فروش مال را می كند و طلبش را بر می دارد.
چرا به این حق می گویم حق عینی تبعی: 1- حق طلبكار چون روی مال بدهكار است می شود حق عینی ولی این حق عینی تابع طلبش است اگر طلب نبود این حق هم نبود و هرگاه طلب از بین برود حق هم از بین می رود در حالیكه سایر حقوق عینی تابع چیزی نیست و مستقل است و اصلی است و تبعی نیست.
2- وثیقه قضایی یعنی مقامات قضایی مال بدهكار را توقیف می كنند و به وثیقه طلبكار می دهند. فرقش با قراردادی این است كه در وثیقه قضایی اراده مدیون لازم نیست. مانند قرار تامین خواسته.
مال: كلمه مال دارای 2 معنی است یك معنی سنتی و محدود و یك معنی جدید و وسیع. مال به معنی مهمی فقط شامل اشیاء مادی است. ولی مال به معنای امروزی هم شامل اشیاء مادی است و هم شامل حقوق مالی.
تقسیم بندی اموال: اولین تقسیم بندی مال به منقول و غیرمنقول
مال غیرمنقول: ابتدا شامل دو نوع است اشیاء مادی غیرمنقول. حقوق مالی غیرمنقول
اشیاء مادی غیرمنقول به سه قسم است: غیرمنقول ذاتی، غیرمنقول تبعی یا بواسطه عمل انسان 2- غیرمنقول حكمی. غیرمنقول ذاتی: مال غیرمنقول ذاتی است كه فقط یك حالت داشته باشد آنهم حالت غیرمنقول است. اگر مالی دو حالت داشته باشد هم حالت منقول و هم حالت غیرمنقول، غیرمنقول ذاتی
نمی گویند. غیرمنقول ذاتی سه چیز است 1- زمین 2- بنا 3- درخت
غیرمنقول تبعی یا بواسطه عمل انسان: مشهور در بواسطه عمل انسان می گویند و دكتر كاتوزیان غیرمن غیرمنقول تبعی می گوید.
غیرمنقول تبعی مالی است كه به عكس غیرمنقول ذاتی 2 حالت دارد. یك حالت منقول و حالت اصلی آن است كه یك حالت غیرمنقول كه حالت تبعی آن است مانند آجر،مالی است كه به حالت دارد حالت اصلی آن منقول است وحالت دوم آن كه تبعی است غیرمنقول است وقتی در ساختمان بكار می رود. یعنی غیرمنقول قبلی به تبع غیرمنقول ذاتی است.
تبصره: مال پیشاپیش منقول. عبارتست از مال غیرمنقول تبعی كه در رابطه ای خاص حالت منقول آن در نظر است نه حالت غیرمنقول. توضیح آنكه مال غیرمنقول تبعی حالت كنونی اش غیرمنقول است زیرا تابع یك غیرمنقول ذاتی است اگر این مال كه هم اكنون غیرمنقول است در یك رابطه خاص بصورت منقول در نظر گرفته شود پیشاپیش منقول گویند.
مثال یك ساختمانی است كلنگی اگر شخصی بیاید آجرهای آن خانه را از مالك بخرد
مثال: باغداری هست كه میوه های درخت هایش را هنگامی كه روی درخت است و غیرمنقول است خریداری می كنند كه میوه ها حالت چیده شده اش مدنظر است كه می شود پیشاپیش منقول.
نكته مهم: مال پیشاپیش منقول تابع احكام اموال منقول است. مثال: وقتی میوه درخت خریداری شد میوه ها در این رابطه مال منقول است. بنابراین اگر اختلافی با باغدار پیش آید دادگاه اقامتگاه خوانده صالح است نه دادگاه محل وجود باغ.
غیرمنقول حكمی: در ماده 17آمده. از م 12 تا ماده 16 راجع به غیرمنقول ذاتی و تبعی بحث كرد ماده 17 ناظر به غیرمنقول حكمی است. غیرمنقول حكمی عبارتست از آلات و ادوات زراعت یعنی اموال منقول كه قانونگذار آن آلات و ادوات را از دو حیث در حكم غیرمنقول دانسته یعنی فقط از این دو جهت احكام اموال غیرمنقول به آنها بار می شود 1- صلاحیت حاكم 2- توقیف اموال. اگر راجع به آنها اقامه دعوا شود تابع دادگاه محل وقوع آنها در مورد توقیف آنها تابع اموال غیرمنقول است. مشروط اینكه این آلات و ادوات از این دو جهت غیرمنقول باشند اینست كه 1- مالك آلات و ادوات با مالك زمین یكی باشند 2- مالك آلات و ادوات را اختصاص به كشاورزی داده باشد.
حقوق مالی غیرمنقول : م 18 قاعدتاً وقتی می گوئیم حقوق مالی غیرمنقول باید دو قسمت كنیم حقوق عینی غیرمنقول و حقوق دینی غیرمنقول ولی چنین نیست. زیرا ماده 20 با صراحتی كه دارد مانع ما می شود كه از حقوق دینی غیرمنقول بحث می كنیم. بنابراین فعلاً از حقوق دینی غیرمنقول بحث نمی كنیم.
حقوق عینی غیرمنقول در بحث از حقوق عینی غیرمنقول قاعدتا باید از حق مالكیت شروع كنیم ولی چنین نیست و از حق انتفاع شروع كنیم زیرا قانون هم چنین كه زیرا حق مالكیت چون كاملترین حق عینی است و متضمن تمام تصرفات از موضوع آن می شود در عرف این حق با موضوع اش یكی شده غلط نیست اگر بگوییم حق مالكیت غیرمنقول است یا منقول است ولی رایج نیست. ما از حق مالكیت غیرمنقول بحث نمی كنیم زیرا وقتی ما از اشیا مادی غیرمنقول بحث كردیم و گفتیم سه نوع است منظور میان اشیا مادی است یا مالكیت كه منظور مالكیت است.
پس ما در بحث از اشیا مالكیت غیرمنقول، حق مالكیت غیرمنقول را بحث كردیم بنابراین در ماده 18 لازم نیست كه دوباره مالكیت را بحث كنیم. پس از ماده 12 تا 17 منظور مالكیت بوده است.
برای تشخیص غیرمنقول بودن حقوق عینی باید به موضوع آن حقوق نگاه كنیم اگرموضوع حق عینی مال غیرمنقول باشد، حق نیز غیرمنقول خواهد بود.
فهرست حقوق عینی غیرمنقول:
1- حق انتفاع در صورتی غیرمنقول است كه موضوع آن غیرمنقول باشد مثل حق انتفاع از خانه و باغ
2- حق ارتفاق همیشه غیرمنقول است زیرا دیدیم موضوع آن همیشه غیرمنقول است.
3- حق تهجیز همیشه غیرمنقول است زیرا موضوع آن از زمین است.
4- حق شفعه همیشه غیرمنقول است زیرا موضوع آن همیشه غیرمنقول است مثل حق وثیقه بر خنه باغ و زمین
5- حق وثیقه: در صورتی غیر منقول است كه موضوع آن غیر منقول باشد، مثل حق وثیقه بر باغ یا زمین.
نكته: دعاوی غیرمنقول : برای تشخیص غیرمنقول بودن دعوا باید به حق موضوع آن نگاه كرد اگر حقی كه موضوع دعوا است غیرمنقول باشد دعوا نیز غیرمنقول است بنابراین دعاوی كه تابع موضوع غیرمنقول است مثل خلع ید تابع دعاوی غیرمنقول است.
مال منقول: ابتداً دو نوع است: 1-اشیا مادی منقول 2- حقوق مالی منقول. بر عكس مال غیرمنقول اشیا مادی منقول بحثی ندارد. اشیا مادی منقول در ماده 19 آمده. بحث اصلی ماده 20 است.
حقوق مالی منقول دوقسم است از حقوق عینی منقول 2- حقوق دینی منقول
حقوق عینی منقول: دو قسم است. حق انتفاع از مال منقول 2 حق وثیقه نسبت به مال منقول
حقوق دینی منقول: ماده20 دو ایراد اساسی دارد، ماده گفته از جهت صلاحیت در حكم منقول اند بلكه باید می گفت كلیه دیون منقول اند (از همه جهات) هر مالی یا منقول است یا غیرمنقول، وقتی قانون در ماده 20 می گوید دیون از حیث صلاحیت منقول اند مفهومش اینست كه ازسایر جهات از جهت توقیف غیرمنقولند و این عبارت غلط است.
3- دومین ایراد بر روی كلمه كلیه است. كلیه دیون منقول نیستند. دیون اصولاً منقول هستند الا چهار مورد یعنی 4 دین وجود دارد كه غیرمنقول است. 1- تعهد به انتقال مال غیرمنقول یعنی مالك مال غیرمنقول متعهد می شود مالش را به كسی منتقل كند مثل قولنامه. چون این تعهد راجع است به مال غیرمنقول غیرمنقول نامیده می شود( دیون = تعهدات)
4- 2- تعهد به تسلیم مال غیرمنقول یعنی مال غیرمنقول شخصی در دست شخص دیگری است شخص اخیر متعهد است مال را به مالكش تسلیم كند تفاوت عمده تعهد به انتقال مال غیرمنقول با تعهد به تسلیم مال غیرمنقول این است كه در تعهد به انتقال متعهد مالك است ولی درتعهد به تسلیم متعهدله مالك است و متعهد مالك نیست.
موارد تعهد به تسلیم عبارت است از الف- شخصی بوسیله عقود ناقل مالكیت به غیراز هبه خود را به دیگری منتقل می كند پس از انتقال متعهد به تسلیم است ب – شخصی امین است یعنی با مجوز قانونی مال دیگری در دستش است وقتی مالك مال را مطالبه كرد امین متعهد به تسلیم است. مثلا مستاجر اجاره اش تمام شده متعهد به تسلیم مال است چون مستاجر امین است.
ج- قاصب یعنی كسی كه بدون مجوز مال دیگری دردستش است متعهد به تسلیم مال به مالك است.
3- تعهد به جبران خسارات وارده بر مال غیرمنقول: هرگاه شخصی به مال غیرمنقول دیگری خسارت وارد كند متعهد به جبران است این تعهد غیرمنقول است.
4- تعهد به دادن اجرت المثل استفاده از مال غیرمنقول:
اجرت:
هر مالی بر حسب موارد دارای 3 قیمت است 1- قیمت عین و منافع آن 2- این قیمت رایج ترین قیمت هاست و بیشتر از عقد بیع مطرح می شود. مثال. ارزش خانه 10 میلیون است یعنی عین و منافع آن. 2- قیمت عین منهای مدتی منفعت: هرگاه عین مال فاقد مدتی منفعت باشد یك قیمتی دارد. مثال خانه ای 10n است و یكساله اجاره اش داده اند حال اگر فردا بخواهند بخرند 8 خواهد بود. 3- قیمت مدتی منفعت: كه به این می گویند اجرت.
اجرت عبارتست از قیمت مدتی منفعت. اجرت بر 2 نوع است. 1- اجرت المسی 2- اجرت المثل
اجرت المسی: یعنی قیمت مدتی منفعت كه در عقد تعیین می شود یعنی مالك مال و طرف در مورد آن توافق می كنند. اجرت المسمی همیشه ناشی از عقد است مثل اجاره (مال الاجاره) یعنی در عقد اجاره چون موجر و مستاجر در مورد قیمت منفعت توافق می كنند به این می گویند اجرت المسمی ولی اجرت المسمی موارد دیگری نیز دارد. همچون 1- در عقد معاوضه جائیكه دیگران مدتی از منفعت مالش را با مال دیگر معاوضه می كند كه مال دیگر اجرت المسمی می شود 2- در صلح معوض جائیكه یكنفر مدتی منفعتش را به دیگری صلح می كند در مقابل عوضی كه به آن عوض اجرت المسمی می گویند. یعنی در موارد فوق اجرت المسمی با مال الاجاره فرق دار. بنابراین رابطه اجرت المسمی با مال الاجاره عموم و خصوص مطلق است كه اجرت المسمی عام است. و مال الاجاره خاص
قوانین مهم جهت مطالعه: ق. م. م. و ق. م. ا و ق. م .م
اجرت المثل: عبارتست از قیمت مدتی منفعت كه در مورد میزان این قیمت توافقی صورت نگرفته اجرت المثل جایی است كه عقد نباشد.
اجرت المثل سه حالت دارد: حالت اول: بین دو طرف اصلا قراردادی نیست و یكطرف با اذن یا بدون اذن مالك از منافع آن استفاده می كند كه باید اجرت المثل بدهد. مثال 1- استیفا از مال غیر. طبق ماده 337 ق. م. هر كسی با اذن از مال دیگری استفاده كند باید اجرت المثل بدهد. نكته مهم: فكر نكنید درماده گفته اذن یعنی قرارداد، اذنی كه در این ماده است حالت ایقاع دارد نه قرارداد و چون ماده گفته اجرت المثل 100% می فهمیم كه قرارداد نبوده است.
مثال: شخصی بدون اذن مالك از مالش استفاده می كند، چون بدون اذن استفاده كرده غاصب است باید اجرت المثل بدهد.
حالت دوم: بین دو نفر قبلاً قراردادی بوده ولی این قرارداد مدتش تمام شده و یكنفر به استفاده از مال دیگری ادامه داده كه باید اجرت المثل دهد.
حالت سوم: بین دو طرف ظاهراً قراردادی بوده و ظاهرا اجرت المسمی بوده و بعد از مدتی معلوم می شود قرارداد باطل بوده، چون قرارداد باطل است اجرت المسی هم باطل و طرف باید اجرت المثل بدهد. مثال: من خانه ام به شما اجاره می دهم ماهی 100،000 بعد از 6 ماه معلوم می شود. من در زمان اجاره مجنون بودم پس اجاره باطل است(م1213).
آخرین نكته در مورد مال منقول و غیرمنقول اگر شك كنیم كه مالی منقول است یا غیرمنقول اصل اینست كه منقول است یعنی دامنه اموال منقول وسیعتر از اموال غیرمنقول است به عبارتی اموال منقول اصل است و اموال غیرمنقول استثنا. فایده تشخیص اصل از استثنا اینست كه هرجاشك كنیم به اصل ربطش می دهیم و نه استثناء.
تقسیم بندی دوم اموال به عین و منفعت است.
عین: عبارتست از مالی كه مستقل است و وجودش تابع مال دیگری نیست ولی منفعت مالی است كه اولا بتدریج از یك عینی حاصل می شود و ثانیا تابع عین است. یعنی تا موقعی كه عین هست منفعت هست. منفعت گاهی خودش می شود عین مانند میوه. در اینجا مادام كه این منفعت تابع عین است منفعت است و وقتی از عین جدا شد خودش می شود عین در بقیه موارد منفعت محسوس نیست مثل سكونت در خانه خلاصه منفعت اصولا محسوس نیست ولی استثنائا منفعت می شود. عین.
اقسام عین: عین بر سه قسم است 1- عین معین یا عین خارجی یا عین شخصی 2- كلی یا كلی فی ذمه 3- كلی در معین یا در حكم عین
عین معین. عینی است كه قابل اشاره است با این و آن. مثال : این میز، این یك میلیون میز، این صد میلیارد، میز، این هزاركیلو گندم 3- كلی یا كلی فی ذمه قابل اشاره نیست بلكه مفهومی است كه قابل صدق بر افراد متعدد است مثال صد كیلوگندم یك میز اینجوری. 3-كلی درمعین
مقدمه: شیئی تجزیه پذیر و شیئی تجزیه ناپذیر. شیئی تجزیه پذیر یا متساوی الاجزا شیئی است كه قابل تقسیم به تعداد مورد نظر ما هست بنحوی كه اجزاء كاملا با هم مساوی باشند. مثال: 10 كیلو گندم اینجاست كه می توانیم 10 تا یك كیلو عین هم یا2تا5كیلو عین هم تجزیه كنیم. حبوبات معمولا تجزیه پذیرند. یك ماشین تجزیه پذیر اینست. دو تا ماشین عین هم نسبت به دو نفر تجزیه پذیر است ولی نسبت به سه نفر تجزیه ناپذیر است. شی تجزیه ناپذیر شیئی است كه قابل تقسیم به تعداد مورد نظر ما نیست.
كلی در معین یعنی یك عین معین تجزیه پذیر داریم و مقداری از آنرا بطور كلی در نظر می گیریم. مثال صد كیلو گندم داریم كه می شود عین معین تجزیه پذیر و می گوئیم 10 كیلو از این صد كیلو، 10 كیلو كلی است كه درمثال 10 مصداق دارد كه می شود كلی در معین. 10 ماشین یك مدل داریم می گوئیم یكی از این 10 ماشین كه می شود كلی در معین
تقسیم بندی سوم مال: / مثلی / قیمی/
مثلی عبارتست از مالی كه شبیه آن مال وجود دارد و این دو مال اینقدر به هم شبیه هستندكه كسی بینشان تفاوت نمیگذارد اكثر اشیا نو مثلی هستند و قیمی عبارتست از مالی كه شبیه آن نیست. اكثر اموال كهنه و عتیقه 950 ق م. است كه اینجا رخ می دهد ولی اثر حقوقی در عالم حقوق رخ می دهد مثل تملیك ایجاد تعهد، سقوط تعهد3- اثر حقوقی توسط قانون گذاشته می شود. در عمل حقوقی اثر حقوقی را كه قانون می گذارد قانون از خواست فاعل تبعیت می كند. مثال: دو نفر خرید و فروش می كنند چه عقدی می خواهند بیع، چه اثری می خواهند تملیك كه قانون می گوید به چشم.
عمل حقوقی ركن اصلی اش اراده است. حال عمل حقوقی بر اساس تعداد اراده تشكیل دهنده 2 نوع است.
1- عمل حقوقی دارای یك اراده تشكیل دهنده مانند ایقاع. 2- عمل حقوقی كه لااقل با 2 اراده تشكیل می شود كه عقد یا قرارداد گفته می شود واقعه حقوقی : دو نوع است. 1- واقعه حقوقی ارادی 2- واقعه حقوقی قهری
واقعه حقوقی ارادی همانند عمل حقوقی سه ركن دارد. واقعه حقوقی ارادی است عملی است ارادی مادی كه دارای اثر حقوقی است و اثر حقوقی صرفنظر از خواسته فاعل بوسیله قانون ایجاد می شود. ركن اول: عملی است ارادی مادی مانند غصب ركن دوم واقعه حقوقی ارادی همانند عمل حقوقی اثر حقوقی دارد كه اقدام به پس دادن مال است (ضمان) ركن سوم در واقعه حقوقی ارادی قانونگذار كه می خواهد اثر حقوقی بگذارد كاری به خواست فاعل ندارد یعنی چه فاعل آن اثر را بخواهد یا نخواهد قانونگذار اثر حقوقی خودش را می گذارد. مثال : در غصب اثر حقوقی كه غاصب می خواهد تملك است ولی قانون می گوید پس بده كه در اینجا اثر حقوقی مخالف خواست فاعل است مثال واقعه حقوقی ارادی كه اثر آن موافق خواست فاعل است. مستاجری مدتی اجاره اش تمام می شود. عین مستاجر را تخلیه می كند و به مالك تسلیم می كند تسلیم عین مستاجره به مجز در انقضای مدت واقعه حقوقی ارادی است زیرا 1- علمی است ارادی مادی 2- تسلیم مال اثر حقوقی دارد كه برائت ذمه مستاجر نسبت به عین مستاجره است 2- اثر حقوقی موافق خواست فاعل است. مثال های دیگر اتلاف، تسبیب، استیفاء، ایفای ناروا، اداره مال غیر
واقعه حقوقی قهری دو ركن دارد: ركن اول رویدادی است قهری ركن دوم اثر حقوقی دارد. مثال: تولد، مرگ، تهاتر، مالكیت ما فی الذمه، تلف شدن عین مستاجره بر اثر زلزله دراثنا اجاره
از این به بعد هر پدیده در مدنی دیده یكی از سه عنوان عمل حقوقی، واقعه حقوقی یا اثر حقوقی است مانند بیع عمل حقوقی ،غصب واقعه ،حقوقی حق شفعه اثر حقوقی
مالكیت ما فی الذمه: پدری طلبكار است از پسرش در واقع مورث از وارث طلبكار است. پدر فوت می كند تمام اموال به پسر می رسد از جمله طلب و پسر دینش از بین می رود. هرگاه طلب از طلبكار منتقل شود به بدهكار مانند ارث، ذمه بدهكار بری می شود بنابراین اثر حقوقی مالكیت مافی الذمه برائت ذمه مدیون است.(م 300و806)
عمل حقوقی یاایقاع است یا عقد است.
ایقاع: به2 نوع تقسیم می شود نوع اول ایقاعات یكطرفه، نوع دوم ایقاعات دو طرفه
در ایقاع یك اراده است ولی گاه یك اراده است و یك طرف گاه دیگر یك اراده است و دو طرف.
منظور ایقاع یكطرفه آنست كه اثر حقوقی ایقاع فقط دامن گیر یكطرف می شود آنهام ایقاع كننده است و لی منظور از ایقاع دو طرفه آنست كه اثر حقوقی ایقاع دامنگیر دو طرف می شود یك طرف اراده می شود و آثار این اراده دامنگیر دو طرف می شود.
اكثر ایقاعات دو طرفه تنها سه ایقاع یكطرفه داریم.
ایقاعات یكطرفه: 1= احیا رااضی موات: هر كسی زمین موات را به قصد تملك احیا می كند مالكش می شود. احیا ایقاع است زیرا یك راه می خواهد و ایقا عش یكطرفه است. اثر حقوقی احیا تملك است.
2- حیازات مباحات: هر كس مباحی را بقا تملك حیازت كسر مالك آن می شود ماده 47. حیازت مباحات ایفاع است زیرا فقط یك طرف دارد.
3- اعراض از ملك: عبارتست از اسقاط حق مالكیت .هر مالكی طبق ماده 2 حق همه كرده تصرف در ملك اش دارد از جمله این تصرفات اسقاط مالكیت است. هر گاه مالك به اراده خود مالكیت اش را ساقط كند این ایقاع است و یك طرف است و اثر حقوقی اعراض از ملك اسقاط از مالكیت است.
اسقاعات دو طرفه: 1- ابراء اولین ایقاع دو طرف ابراغ است كه عبارتست از اسقاط حق دینی (اسقاط طلب) عین طلبكار به اراده خودش از حقش بگذارد كه ایقاع است زیرا یك اراده دارد و دو طرف دارد یكطرف طلبكار یكطرف بدهكار است.
از حقوق ابرا براشت تعهد مدیون است.
4- منع: اجرا و اعمال حق فسخ است. بنابراین هر فسخی مسیوق به وجود حق فسخ است. اول باید حق فسخ باشد پس آن حق را اعمال كنیم می شود فسخ
مقدمه : 1- حق فسخ 2- فسخ
حق فسخ اثر حقوقی است در حالی كه فسخ عمل حقوقی است و ایقاع است.
نكته: هر حقی اثر حقوقی است اعم از مالی و غیرمالی
من حق فسخ دارم می خواهم اعمال كنم. چه جوری ؟ ماده 449 می گوید چه جوری حق تان را اعمال كنید. مثال شما یك ماشین می خرید قیمتش 200 می خریم 3 به محض اینكه شما ماشین را خر یدید حق فسخ دارید اسمش خیار غبق است حال به هر لفظ یا عمل كه بخواهید فسخ را اعمال كنید.
فسخ ابقاع دوطرفه است كسی كه فسخ می كند بر مثال فوق مشتری است و طرف دیگر باغ و اثر حقوقی فسخ انحلال معامله است.
مقدمه: 1- حق فسخ خیار فسخ رابطه حق فسخ با خیار فسخ عموم و خصوصی مطلق است. حق فسخ عام است و خیار فسخ خاص است.
حق فسخ هم شامل حق فسخ عقود لازم است و هم شامل حق فسخ عقود جایز ولی خیار فسخ ویژه عقود لازم است
خیار فسخ ما حیتش همان حق فسخ است ولی مال عقود لازم است.
به حق فسخ عقود لازم می گویند خیار فسخ و به حق فسخ عقود جایز می گویند حق فسخ
3- اخذ به شفعه
مقدمه: حق شفعه – اخذ به شفعه حق شفعه اثر حقوقی است . ولی اخذ به شفعه عمل حقوقی است و ایقاع دو طرفه است.
رابط حق شفعه با اخذ به شفعه دقیقا مثل رابطه حق فسخ با فسخ است. یعنی اخذ به شفعه سبوق به حق شفعه است.
اخذ به شفعه اعمال و اجرای حق شفعه است. وقتی شریك سهمش از وقت شریك دیگر حق شفعه دارد ولی باید حقش را اعمال كند یعنی پول را به خریدار همه وسوس را بگیرد.
4- وصیت مهدی (وصایت): یعنی مالكیت خاص موصی وصیت می كند بعد از مرگ من فلانی بنام وصی فلان كار را انجام می دهد
كه كار اداره اموال موصی پس از مرگ است. 826 بند 2 وصیت عهدی طبق ماده 834 ایقاع است. یعنی بر ای تحقق وصیت مهدی نیازی به قبول وصی نیست و همینكه موصی وصیت كرده و مرد وصییت بوقوع می پیوندند.
5- طلاق: طلاق الان 2 ور است طبق رویداد دادگاه ها 1- طلاق بدرخواست شوهر – شوهر طبق ماده 1133 هر زمان می تواند زنش را طلاق می دهد ولی ماده واحده سال 71 در مورد طلاق شوهر باید به دادگاه رجوع كند. حكم بگیرد برود محضر طلاق بدهد.
طلاق به درخواست زند. زن می تواند طبق ماده 1130 با اثبات عروجیح درخواست طلاق كند اگر دادگاه مدارك را كافی دهید شوهر را اجبار به طلاق می كند و اگر شوهر قبول نكرد حاكم بجای شوهر طلاق می دهد 207- طلاق در دفتر خانه به اراده شوهر 3- طلاق توافقی: یعنی زن و شوهر توافق دارند در رجوع به دادگاه سریع تر رسیدگی كرده حكم می دهد. باز شوهر در دفتر خانه طلاق می دهد
پس طلاق در هر صورت ایفا است دو طرفه یك طرف شوهر – طرف دوم زن
عقد
بنظر دكتر كاتوزیان دو واژه عقد و قرارداد مترادفند. بعضی ها گفته اند عقد با قرارداد فرق دارد. عقد یعنی عقود معین (عقد معین عقدی است كه از قدیم بوده در قانون هست و شرایط هم هست ولی قرارداد حین عقود نامعین (ماده 10) قرارداد خصوصی (عقود نامعین) عقودی است كه تازگی دارد و ماده ما آنجا رسمیت شناخته مثل قرار داد تبع و نشر كتاب به قرار داد خصوصی در فقه شرط ابتدایی می گویند و مشروط می گویند مشروط ابتدایی باطل است.
با استناد به 2 ماده نظر ذكر تایید می شود كه 344 و بیع 521 در مزارعه
معادله: اصطلاح معامله دارای معانی متعددی است كه این معانی رابطه شان عام و خاص است. 1- وسیعترین معنی ماده در فقه است. در مقال عبادت است فقها وقتی قدما شروع می كنند می گویند كل فقه 22 است عبادات و معاملات و عبادت عملی است كه در آنجا مثل قصد قربت شرط است. معامله عملی است كه در آن قصد قربت شرط نیست. كه معامله مساوی فاعل حقوقی است كه هم شامل عقد است و هم عامل ایقاع 3- معامله یعنی عقد درحقوق این خیلی شایع است 4- معامله یعنی عقد مالی 5- معامله یعنی عقد مالی معوض 6- معامله یعنی عقد مالی معوض كه درآن هر طرف قصدش كمتر دادن و بیشتر گرفتن است مثال بیع، اجاره تعریف عقد عقد یا قرارداد عبارتست از توافق 2 یا چند اراده به منظور ایجاد اثر حقوقی
این توافق و عقد رابط مهم و خصوص مطلق است. هر عقدی توافق است ولی هر توافقی عقد نیست.
تقسیم بندی عقود 1- مواد 184 تا 189 كه تقسیم بندی مطرح در قانون است 2- یك تقسیم بندی داریم مستبط از قانون است مثل عقد معین و نامعین
تقسیم مجری در قانون 1- لازم و جایز 2- منجر و معلق
عقد لازم و جایز: مشهور می گویند عقد لازم جایز 2- فرق با هم دارند 3- عقد لازم غیرقابل فسخ است ولی عقد جایز قابل فسخ
2- عقد لازم در اثر فوت و حجر بهم نمی خورد ولی عقد جایز در اثر فوت و حجر بهم می خورد. 954 ولی بنظر دكتر عقد لازم و جایز فقط فرق اول را دارند.
عقل ما می گوید عقد باید لازم باشد زیرا عقدی كه بسته می شود طرفین نباید بتوانند بهم بزنند مگر در موارد استثنا بنابراین عقد جایز استثنا است و عقد لازم اصل است. پس اگر عقدی شك كنیم كه لازم است با جایزه و می گوییم لازم است (اصل لزوم) 219- قانون مدنی تكلیف اكثر عقود را مشخص كرده لازم است یا جایز. ولی در بعضی موافع ساكت است در مورد معاوضه اجاره و قدمش و نكاح. كه طبق اصل لزوم می گویم لازم هستند
دلایل جایز بودن عقود (مبانی جواز عقود):
عقود جایز 2 قسم است 1- عقودی كه نسبت به دو طرف جایزند 2- عقودی كه نسبت به یكطرف لازم و نسبت به طرف دیگر جایز
عقودی كه نسبت به دو طرف جایزند. این عقود مبانی جایز نشان را اجرا ست 1- اذن 2- نظم عمومی
بنای نخست اذن (عقد اذنی): اذن عبارتست از رفع مانع. اذن نه حق است و نه تعهد بلكه در اثر اذن یك مبلغ بر طرف می شود و اذن نه حق برای كسی ایجاد می كند نه تعهدی بر كسی بار می كند. مثال: موانع دارید بیاید خانه من من اذن می دهم می آییم عقود اذنی عقودی هستند كه اثر حقوقی آنها اذن دادن است. كلیه عقود اذنی جایز هستند بخاطر ماهیت اذن.
این متن فقط قسمتی از انواع حقوق مدنی می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
برچسب ها : انواع حقوق مدنی , حقوق مدنی , وثیقه عینی , سلطه , عقود , دانلود انواع حقوق مدنی