مقاله بررسی هنر پاپ و جهانی شدن در هنر در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 4,500 تومان
مقاله بررسی هنر پاپ و جهانی شدن در هنر در 43 صفحه ورد قابل ویرایش
هنر پاپ
«در یك دستگاه آسیاكن اعجازی وجود دارد كه در تمامی ملائكه بهشتی هم نمیتوان آن را یافت»
«آراگون»
تعریف هنر پاپ
امروزه وقتی به گذشته نگاه میكنیم و پدیده پر اهمیت هنر پاپ را تمام و كمال، از نظر میگذرانیم،دیدگاهی عمیقتر و بدور از تعصب نسبت به آنچه تاكنون از آن استنباط شده به دست میآوریم. ولی سعی بر این نیست كه بر محسنات عینی، بیش از اندازهتاكید شود، بخصوص كه این وجه عینی در حیطهای باشد كه احساسات و عواطف در آن نقش اصلی را ایفا مینماید.
در حیطه این هنر هیچ اثری وجود ندارد كه ـ حداقل در مورد برخی نكات ـ توسط اثر دیگری رد یا انكار شده باشد؛ به عنوان مثال: جیم داین كه از نظر برخی منقدان، خارج از محدوده این هنر قرار میگیرد، به عقیده برخی دیگر موقعیت اصلی و مركزی را به خود اختصاص داده است.
جیمز روزنكوئیست، كه حداقل مباحثه و تناقض در مورد او وجود دارد، به ندرت توسط كریستوفرفینچ از او یاد میشوند؛ كه خود او نیز به نوبه خود، حتی نامی از وسلمن نمیآورد. بعلاوه این واقعیت كه تمامی كتابهایی به هنر پاپ اختصاص دارد. تاوسط نویسندگان انگلیس یا آمریكایی نوشته شده است ـ بدور از هرگونه تعصب ـ بیتوجهی به این هنر و غفلت اروپاییها، ژاپنیها و حتی كاناداییها را نسبت به هنر پاپ نشان میدهد. پرچمهای جسپر جونز نقش انكار ناپذیری را در بین نشانههای اولیه این حركت هنری ایفا میكنند و به نظر میرسد كه هیچ كس این جرات را به خود نمیدهد كه بدون افراشتن رنگهای ملی او، نامی از هنر پاپ بر زبان براند.
میتوان گفت كه این، بدون شك، بهترین راه است برای انیكه از مورد هدف قرار گرفتن، توسط یك دوست، اجتناب ورزید و بدین ترتیب جسپر جونز اثر هدفها را خلق كرد.
واكنش به جهت گیریهای هنری و میهن پرستانه كمتر در مورد آنها اعمال شده است. در بیان این مطلب فقط آمریكا مد نظر ما نیست؛جایی كه در آن به وجود آمدن هنر پاپ كه البته مرهون شكوفایی اكسپرسیونیسم آبستره در پیش از آن است ـ احساس استقلال فرهنگی را كاملاً تقویت كرده و تا به امروز نیز تداوم یافته است. بعلاوه، از این زمان ـ از نظر برخی ـ این هنر بیشتر دموكراتیك است تا عوام فریبانه؛ اما با این حال نباید از نظر دور داشت كه هنر پاپ، به طور كامل در آمریكا نیز مورد استقبال قرار نگرفت. منقدانی كه عمیقا تحت تأثیر اكسپرسیونیسم آبستره یا كمی بعد از آن، هنر مینی مال قرار گرفته بودند، توجه و ارادات بسیار ناچیزی به پاپ داشتند در قاره اروپا ( به استثنای بریتانیا) هنرمندان، منقدان و عامه مردم، هنر پاپ را بیشتر به عنوان یك پدیده با تشخص آمریكایی مینگریستند وبدون هیچ اغراقی، میتوان گفت كه احساسات موافق ویا ضد آمریكایی، نقش اساسی تری را در مقایسه با تصورات هنری «زیبایی شناسی» در این میان ایفا مینمود.
با وجود این این دو دستگی بتنهایی در بین «پارتیزانهای هنر پاپ» در یك سو، و «مقاومت كنندههای ضد آمریكایی» در سوی دیگر وجود نداشت علاوه براینها، دستهای از هنرمندان، جایگاه ویژهای را به این هنر دادند؛ آنها به شكلی ناخودآگاه این هنر را به كار گرفتند، از این رو كه با هر دو نیاز احساسی و استعدادی آنها رابطه برقرار مینمود. با این وصف، یك احساس گناه مرموز،به دلیل پذیرش این سبك آمریكایی آشكار، آنها را بر آن میداشت كه ولو گاهگاه، احساسات ضد آمریكاییشان را در قالب موضوعات دیگر به نمایش بگذارند. به نظر میرسد كه از این روش عجیب اعتراض به حقایق هنر، درمورد عدهای قلیل، چشم پوشی میشد، و این عده عبارت بودند از:نمایندگانی ارائه دهنده هنر پاپ در قاره اروپا ودر همان زمان، تقریبا تنها هنرمند آمریكایی مرتبط باهنر پاپ پیترسال بودكه به گونهای آشكار موضع معترضانهای دربرابر حقایق اجتماعی و سیاست آمریكای گرفته بود.
دربریتانیا، بر عكس، هنر پاپ از یك موضوع موافق آمریكایی ونه تنها آگاهانه بلكه كاملاً بیپروا، نضج رفت. بیتردید (حداقل از نظر نویسنده) این مساله عاملی شد برای اینكه هنرمندان بریتانیایی هنر پاپ، اولین كسانی باشند كه زمینهای را فراهم نمودند تا سبك آمریكایی ویژه اواسط قرن بیستم، بر اساس آن رشد كند. این واقعیت كه سبك آمریكایی اولین قطعیت را در خارج از قلمرو آمریكایی خود پیدا كرد، كافیست تا ما را متقاعد سازد كه خصوصیات این هنر، از تنگههای باریك جغرافیایی و تاریخی، تا دور دستها عبور میكند و به عبارت دیگر، به عنوان سبكی برخاسته از پیشرفتهترین جوامع از لحاظ تكنولوژی، بویژه ازطریق شبكههای اطاعاتی و ارتباطی رسانههای جمعی به دورترین نقاط در حركت است. همانگونه كه به نظر میرسد این سبك، نه فقط در انگلیس، بلكه دردیگر نقاط اروپا، به خوبی ریشههای مشخص فرهنگ آمریكایی را داراست (نظیر مدرسه قوطی خاكستر، آدمهای دقیق، استوارت دیویس، ادوارد هوپر یا جوزف كورنل). در مقابل، این سبك هر آنچه را كه آزاد از هر گونه مهر فرهنگی بود، شامل میگشت و به اختصار، هر چیز نو ظهور مثل یك عكس از روزنامه یا مجله، آگهی فیلم، یك تصویر تلویزیونی، یك آگهی، یك تبلیغ دیواری، یك علامت نئونی، یك میز بازی «پین بال» سكوی نمایش اتومبیل و یا یك قوطی چای. از این رو مشخص میشود كه موضع گیریهایی كه قبلا تحت عناوین ضد آمریكایی و موافق آمریكایی شرح آنها داده شد به معنای علاقه و یا تنفر نسبت به یك ملیت بخصوص و اعضای آن نیست، بلكه عبارتست از پذیرش یا رد سبك بخصوصی از زندگی كه رشد زاید الوصف تولید صنعتی و تكنیكهای تجاری، بر آن اعمال شده باشد و خلاصه اینكه، روشی از زندگی كه به جامعه مصرفی موسوم است. هنر پاپ در واقع اولین وپیشروترین سبك در جامعه مصرفی است كه به طور ضمنی، موفقیت و گسترش جهانی، آن را شرح میدهد، تفسیر غلط این پدیده به عنوان رئالیسم اجتماعی اروپایی شرقی جلوه بدهد. در ابتدا، این موضوع كاملاً مشخص است كه هنر پاپ،به رغم اینكه تقریبا تمامی اشكالی را كه مورد استفاده قرار میدهد، از زندگی روزمره وام گرفته است، در زمره رئالیسم قرار میگیرد. فقط كافی است كه اثر الدنبرگ را در نظر بگیریم تا اذعان داریم كه مشخص كردن مرز بین رئالیسم و سوررئالیسم در هنر پاپ كار مشكلی است. بعلاوه باید به خاطر داشت كه رئالیسم اجتماعی كه حول وحوش سالا 1934 در اتحاد جماهیر شوروی سابق وجود داشت نیز در دستور كار هنر پاپ، چه از لحاظ سبك و چه از لحاظ محتوا قرار گرفت. در این حال هنر پاپ نه تنها محصول ناخودآگاه ابتكار فردی به حساب میآمد، بلكه نگریستن به آن به عنوان یك سبك معروف امریكایی به طور اخص و جامعه مصرفی به طور اعم، اشتباه مینمود. دیدگاه مخالفی كه به دلیل احساس گناه مرموزی كه قبلا ذكر شد، گاهگاه در اروپا توسعه مییافت، همچنان باقی ماند. بتحقیق، هنر پاپ، نه ادعایی بر سبك زندگی آمریكائیست، نه فرهنگی دررسانههای گروهی و نه حتی مدینه فاضله تكنوكراتها.
اگر دراین حركت هنری رگهای وجود داشته باشد، كه كسی آن را فكاهی بنامد (و ما از طریق آن میتوانیم با «مدرسه شیكاگو» كه به ویژه توسط جیم نوت و ادپشك نمونه آوری شده ارتباط داشته باشیم و همچنین میتوان به آن نقش عجیبی كه را كه رونالد بی. كیتاج در خلق هنر درخلق هنر پاپ بریتانیایی ایفا نمود،اضافه كنیم [در این مورد پیتر سال را نباید به حساب آورد] این رگه حیرت انگیز و ابتكاری میباشد و بهطور كلی نمیتواند به عنوان معرف هیچ تصویر ویژهای از هنر پاپ تلقی گردد؛ بنابراین وقتی میخواهیم تعریفی از هنر پاپ به عنوان سبكی برخاسته از جامعه مصرفی ارائه بدهیم دلالت ما بر اشخاصی نیست كه خود را همراه این هنر و یا در مقابل آن قرار دادند، بلكه هنرمندانی مورد نظر هستند كه مطالب و روش برخورد آنها مدنیت جامعه مذكور را بیان میكرد. از طرف دیگر، این مدنیت دادن، موجب بروز مجموعةای از رویدادها شد كه بیتفاوتی هنرمند را نسبت به موضوع كارش سبب گشت وبرخی ازآن نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی هنرمند را به موضوع كارش سبب گشت و برخی از نظریه پردازان به نوبه خود این بیتفاوتی را در راس زیبایی شناسی این هنر قرار دادند تا جایی كه هنرمند به اندازه نقش یك دستگاه ضبط صوت پایین آورده شد. ( و این حقیقت دارد كه به عنوان مثال: اندی و ارهول هیچ وقت نتوانست خودش را برای اینكه یك دوربین فیلمبرداری و یا یك ضبط صوت نباشد، تسلی بدهد) هنرمند می بایست هر آنچه میتوانست از تصاویر، اشارات و اصواتی كه پیاپی او را مورد تهاجم قرارمیدهند بگیرد و تا آنجا كه امكانات تكنیكی به او اجازه میدهد، آنها را سرهم كند.
جهانی شدن
پدیده «جهانی شدن» سریع در هنر معاصر، كه عمدتاً در خلال دهه های 1980 و 1990 فراگیر شد، تا حدی پیآمد یك نگرانی فزاینده جهانی در مورد هنر اقلیت در كشورها بود. برای مثال كاملاً طبیعی بود كه در ایالات متحده اشخاص علاقمند به اشكال مختلف هنر افریقایی – امریكایی، می بایست خود را به هنر مدرن افریقا نیز معطوف سازند. بر همین منوال كسانی كه هنر را یكی از راههای موثر در بیان وضعیت اقلیت افریقایی- امریكایی میشناختند، به طور طبیعی به سمت هنر جدیدی كه توسط اعضای جامعه بومیان استرالیایی آفریده می شد، مجذوب گردیدند. البته عوامل دیگری نیز حركت جهانی شدن در هنر را تسریع بخشید، ازج مله كارآمدی رو به گسترش سیستم های جدید ارتباطات، همچنین كتاب ها و مجلات هنری، تلویزیون و اینترنت نیز همگی در آشنا ساختن هر چه بیشتر مخاطبان با آثار هنری در سراسر جهان بسیار موفق عمل كردند. حتی نمایشگاههای بین المللی كه به كرات برپا می گردیدند، در تبشیر گوناگونی عرصه فرهنگی جهان، بسیار موثرتر و نتیجه بخش تر از موزه های بزرگ ظاهر شدند. در عین حال در این سال ها ، چندین بینال جدید همانند بینال هاوانا و بینال استانبول به بینالهای قدیمی همچون بینال ونیز و سائوپولو اضافه شدند. بینال هاوانا به طور اخص تاكید بیشتری را به روی آثار هنرمندان كشورهای جهان سوم مطعوف می كرد.
هاوانا به یك گروه متحد فرهنگی تعلق داشت كه از دهه 1920 به بعد، از آگاهی و شناخت اروپا و امریكا محروم مانده وعملاً به حاشیه رانده شده بودند. نقاشان دیواری مكزیك، دیگوریورا، خوزه كلمنته اورتزكو( 1949-1883) و دیوید آلفاروسیكه ایروس (1974-1896)، در اثنای سال های دهه 1930 تاثیر شگرفی بر هنر آمریكا برجای نهادند، گو اینكه این تاثیرات در سال های پس از جنگ تقلیل یافت، نكته عجیب آنكه هنرمندی كه باعث شناخت جهانی هنرمندان آن خطه شد، همسر ریورا، فریدا كالو، بود. او در طول زندگیاش بطور متواضعانهای خود را به عنوان همسر نیمه آماتور و البته بسیار مستعد مهم ترین نقاش مكزیكی معرفی می كرد. آنچه كه بعدها باعث اشتهار نقاشی های كالو شد،نخست ظهور جنبش فمنیست در ایالات متحده ودوم ، انتشار زندگی نامه بسیار تابناك هایدن هررا در سال 1983 بود. این دو عامل دست به دست یكدیگر داده تا طبیعت فوق العاده شخصی وبسیار صریح نقاشی های كالو را به كانون توجه همگان سوق دهد. بسیاری از این نقاشی ها در واقع پرترههای خود نقاش بودند. كالو از قدرت قابل ملاحظه ای در خودنمایی برخوردار بود، اما با این حال اگر در مییافت كه شهرتش اكنون از شهرت همسرش فراتر رفته است، بطور قطع خود نیز مثل هر كس دیگر شگفت زده میشد.
كالو، دنبالهروهای خلفی در امریكای لاتین داشت كه همانند او به آفرینش چیزهایی به شدت شخصی و اظهار منویات مطقاً فردی خود، مبادرت می ورزیدند. نمونه بارز آن رهیافت هایی در مكاشفه تصویری در جوهر حافظه است كه توسط هنرمند ونزوئلایی جاكوبو بورخس (متولد 1932) صورت گرفت. همچنین بهترین كارهای نقاش شاخص كلمبیایی فرناندو بوترو ( متولد 1932) كه آثار زنده ای را در دهه 1970 تحت عنوان فاحشه خانه های مدیلن، به مثابه تصویرسازی رمان نانوشتهای از نویسنده تمثیل گرای هموطنش ، گابریل گارسیا ماركز، پدید آورد.
در دهه های 1970 تا 1980، بخش عمده ای از هنر امریكای لاتین در بستر متفاوتی به پیش می رفت. در این سال ها هنرمندان امریكای لاتین بسیار شیفته هنر وچیدمان شدند. یكی از پیشروان این گرایش، هنرمند آرژانتیتی ویكتورگریپو ( متولد 1936) بود. علاقهمندی نسبت به هنر مفهومی، آن هم به شكل سحرآمیزش، از جهانی ناشی از یك سنت آرژانتینی بود. این سنت، گونه ای بسیار پیشرفته از هنر مفهومی بود كه توسط اعضای گروه مادی و گروه هنری ابتكار واقعی – كه هر دو در سال 1945 در بوینس آیرس شكل گرفتند – اجرا می شد.
این علاقمندی در عین حال از شرایط سیاسی واقتصادی آرژانتین نیز سرچشمه می گرفت. سال های 1966 تا 1970 شاهد حكومت نظامیان و سال های 1973 تا 1976 نیز با حكومت بی ثبات وضعیف خوان پرون همراه بود. این بحرانها بعداً در حد فاصل سال های 1976 و184 با دور جدیدی از حكومت نظامیان تشدید شد. در این سال ها نرخ تورم تا رقم 400 درصد افزایش یافت. از سال 1976 به بعد در نتیجه شیوع آنچه كه جنگ كثیف در این كشور نام گرفت. عده بیشماری از هواداران جناح چپ ناپدید شدند. در این وضعیت هنرمفهومی ایمن تری راه بنظر می رسید. حتی پس از اعاده دموكراسی در كشور، گرایشهای هنر مفهومی در بسیاری از كارهای هنرمندان جوان و پیشروی آرژانتین تداوم یافت. آثار گیلرموكویتكا از كمترین تأثیرات منطقه ای و یا نشانههای پیش از كلمبیایی عاری است، در حالی كه پیوسته این آثار برآنند تا جامعه شهری آرژانتینی و یا اروپایی را كه این هنرمند در خلال سفرهای بسیارش با آنها آشنا شده بود- مورد بررسی قرار دهند.
در برزیل نیز كارهای با ارزشی درحوزه هنرمفهومی، با اجرا در مكان های خاص، ارائه گردید. این كارها عموماًنسبت به اشكال مرسوم آفرینش هنری بی اعتنا و در بهره گیری از مواد غیرمنتظره و اغلب غیرقابل توجه بسیار مشتاق بودند. این خصوصیت، آنها را به هنر بی پیرایه ایتالیایی پیوند می زند، گواینكه عمیق ترین ریشه های این آثار را باید در كارهای اجرا شده در دهه 1960 توسط نوساختارگرایان برزیلی همانند لیجیا كلارك (88-1921) و هلیواویتیسیكا (80-1937) جستجو كرد. این هنرمندان حقیقتاً در طرح اندیشه های شاخص هنر بی پیرایه بر همتایان ایتالیایی شان پیشی گرفته بودند. وارثان اصلی این شیوه كار در برزیل امروز، هنرمندانی چون تونگا (متولد 1952) میباشند. كارهای محیطی تونگا، آثار فوق العاده جذابی هستند كه اغلب آكنده از طره بسیار بلند گیسوان بافته شده – رشته های سیم های سربی – برای القای نوعی طلسم و جادوی جنسی همراه با كنایه و اشاراتی به «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوئیس كارول، میباشند.
كشور شیلی نیز ظهور یك جریان آوانگارد جدید را شاهد بوده است. این جریان بدواً در زمان حكومت دیكتاتوری پینوشه آغاز و سپس در دوران اعاده دموكراسی، از سال 1989 به بعد ، تداوم یافت. اعضای اصلی این جریان اوژنیودیتبورن (متولد 1947) ، گونزوالو دیاز (متولد 1947) ، آرتورو دوكلوس ( متولد 1959) و هنرمند مقیم استرالیا خوان داویلا میباشند. سه هنرمند یاد شده كه در شیلی زندگی می كنند هر كدام شیوه كار متفاوتی را دنبال می كنند. دیتبورن برای «هنرپستی» اش شهرت یافت، دیاز عمدتاً با چیدمان هایش شناخته می شود و دوكلوس همواره سرهم سازی های تمثیلی و رازگونه میآفریند. نقطه مشترك این كارها شباهت ظاهری شان نیست ولذا نمی توان آنها را رد یك طبقه بندی سبك شناختی جای داد. اما نوعی طرز تلقی مشخص نسبت به حرفه آفرینش هنری آنها را به یكدیگر پیوند می زند. همه آنها روند تفكر تماشاگر را به سمت خط سیر خاصی سوق می دهند. در این راستا سایه موضوعات مشخصی سنگینی می كند : موضوع كاتولیك گرایی در دوران استعمار، موضوع وحشت و خشونت ناشی از چمبره قدرت توسط ژنرال پینوشه.
هنرشیلی در دهه 1980 و1990 با گونه های دیگر هنر مدرن، كه در همین دوران در اطراف و اكناف جهان- خارج از كانون های سنتی هنرنوگرا یعنی پاریس و نیویورك – به ظهور رسیدند، شباهت های حقیقی و اما پنهان و آشكاری را نشان میدهد. برای مثال، هنر پرسترویكا كه درسال های آخرین كمونیسم شوروی در روسیه ظاهر شد، در نظر اول، شبیه تجدید حیات جریان آوانگارد قدیمی روسی مركب از گروه هنرمندان تجربه گرایی كه پس از انقلاب اكتبر شكل گرفتند ، بنظر می رسید. آن جریان دوران شكوفایی خود را تا میانه دهه 1920 سپری كرده و سپس بخش عمده ای از انرژی خود را از دست داد، تا آنكه سرانجام در اوایل دهه 1930 و با تحمیل عقاید واقع گرایی اجتماعی توسط استالین به خاموشی مطلق گرائید. برخی از چهره های شاخص در میان هنرمندان پروسترویكا عبارتند از الیكا كاباكوف ( متولد 1933) و اریك بولاتوف ( متولد 1933). نام این دو پیوسته با نمایش نوعی هنر غیررسمی از اتحاد جماهیر شوروی كه در اواخر دهه 1970 در اروپای غریب دیده میشد. همراه بوده است. نمایشگاه های آثار این هنرمندان اغلب با احساس همدردی از سوی مطبوعات سیاسی غرب مواجه می شد، اما منتقدین هنری عموماً آنها را به عنوان تقلید كنندگان از رسوم منسوخ گذشته مورد نكوهش قرار می دادند.
قیمت فایل فقط 4,500 تومان
برچسب ها : تحقیق بررسی هنر پاپ و جهانی شدن , پروژه بررسی هنر پاپ و جهانی شدن , مقاله بررسی هنر پاپ و جهانی شدن , دانلود تحقیق بررسی هنر پاپ و جهانی شدن , بررسی هنر پاپ و جهانی شدن , هنر پاپ , جهانی شدن